بی کنارت در میان خونم این نازک میان
زین میان تا چند باشم از کنارت برکران
آن سعادت کو که گیرم یک زمانت در کنار
وآن عنایت کو که با من یکدم آیی در میان
گرفتد بر چشم من چشم تو ای چشم و چراغ
چشمه های خون دل بینی ز چشم من روان
ای صبا با آن نگار شوخ سنگین دل بگو
این چنین پرسند آخر دوستان از دوستان
گرچه یادت در دلم دانم که هرگز نگذرد
یک نفس بیرون نخواهد شد مرا یادت ز جان
آرزوی وصل داری رخ متاب از تیغ هجر
گر جمال کعبه می خواهی متاب از ره عنان
چند رانی از برم ای دوست در دوران گل
بلبل شوریده نتواند برید از بوستان
از وصال روح بخشت یک زمانم شاد کن
تاکیم سرگشته داری در غم ای جان و جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.