بی کنارت در میان خونم این نازک میان
زین میان تا چند باشم از کنارت برکران
آن سعادت کو که گیرم یک زمانت در کنار
وآن عنایت کو که با من یکدم آیی در میان
گرفتد بر چشم من چشم تو ای چشم و چراغ
چشمه های خون دل بینی ز چشم من روان
ای صبا با آن نگار شوخ سنگین دل بگو
این چنین پرسند آخر دوستان از دوستان
گرچه یادت در دلم دانم که هرگز نگذرد
یک نفس بیرون نخواهد شد مرا یادت ز جان
آرزوی وصل داری رخ متاب از تیغ هجر
گر جمال کعبه می خواهی متاب از ره عنان
چند رانی از برم ای دوست در دوران گل
بلبل شوریده نتواند برید از بوستان
از وصال روح بخشت یک زمانم شاد کن
تاکیم سرگشته داری در غم ای جان و جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حس تنهایی و longing (آرزو) خود برای وصال با معشوق صحبت میکند. او به عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند و از درد فراق و اشتیاق به دیدار او شکایت میکند. شاعر آرزوی لحظهای را دارد که عشق و محبت معشوق را در کنار خود احساس کند و از سختی و غم جدایی مینالد. در نهایت، او به زیبایی و قدرت عشق اشاره میکند و میخواهد که معشوقش او را از این غم نجات دهد.
هوش مصنوعی: کنار تو، در شرایط سخت و دشوار، حالتی شکننده و vulnerable دارم. نمیدانم تا چه زمانی میتوانم در کنار تو باشم و از دوری تو رنج بکشم و تحمل کنم.
هوش مصنوعی: آن خوشبختی کجاست که بتوانم یک لحظه در کنار تو باشم و آن لطف کجاست که با من یک لحظه همراه شوی؟
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند نوری هستند که بر چشمانم میتابند و وقتی که به تو نگاه میکنم، ابرهای غم و اندوهی که در دل دارم، از چشمانم خارج میشوند.
هوش مصنوعی: ای نسیم، به آن معشوقهی خوشخلق و سنگیندل بگو که دوستان در مورد یکدیگر این گونه میپرسند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو را در قلبم به یاد دارم، میدانم که هیچگاه نمیتوانم یک لحظه از ذهنم بیرونت کنم. یاد تو از جانم جدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر آرزوی وصال و دیدار معشوق را داری، نباید از درد فراق و جدایی فرار کنی. اگر زیبایی و کمال را میخواهی، باید به راهی بروی که تو را به محبوب میرساند و از عقبنشینی و انحراف پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: ای دوست، چند بار میخواهی از من دوری کنی؟ در دنیای سرشار از گل و بلبل، هیچ چیز نمیتواند شوق و حس زیبای ما را از باغ عاشقانهام بگیرد.
هوش مصنوعی: مرا کمی شاد کن تا مدتی با عشق تو سرمست باشم، زیرا در حال حاضر دل و دنیایم پر از غم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.