تویی لیلی تویی لیلی تویی درد مرا درمان
منم مجنون منم مجنون منم مجنون سرگردان
تویی شیرین به عهد خسرو پرویز بنشسته
منم فرهاد کوه افکن به بادم رفته شیرین جان
تویی شیرین تویی شیرین تویی شیرین چو جان در تن
منم خسرو منم خسرو گرفتار شب هجران
تویی عذرا تویی عذرا گرفتارم به درد تو
منم وامق منم وامق بکن درد مرا درمان
تویی گُلشه تویی گُلشه تویی گلبوی همچون مه
منم ورقه منم غرقه به بحر هجر بی پایان
تویی ویس گل اندامم ز جانت بسته در دامم
منم رامین که می سوزد دلم در غم تو را دامان
ز جان گویم ثنای آن جهانداری که او باقیست
که دادستم به لطف خود همم جان و همم ایمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت درگیر عشق و درد جدایی است. او معشوقهاش را به لیلی، شیرین، عذرا و گلشه تشبیه میکند و خود را به شخصیتهای عاشق مانند مجنون، فرهاد و وامق میسازد. احساس عمیق عشق و دلتنگی او، به همراه تمثیلهایی از داستانهای معروف عاشقانه، نشاندهندهی جدایی، سوختن در عشق و خواست درمان درد ناشی از این جدایی است. شاعر در نهایت به خداوند نیز اشاره میکند، که منبع رحمت و لطف اوست.
هوش مصنوعی: تو همان لیلی هستی که من به آن عشق میورزم و تو دارویی هستی برای دردم. من مجنون توام و به خاطر عشق تو در این دنیا سرگردانم.
هوش مصنوعی: تو همان شیرینی هستی که در روزگار خسرو پرویز نشستهای، و من فرهادی هستم که به کوهپیمایی پرداخته و جانم در یاد تو گم شده است.
هوش مصنوعی: تو شیرینی، همچون جانم در تن، و من در این شب طولانی جدایی، در درد و حسرت تو گرفتارم.
هوش مصنوعی: تو با زیباییهایت بینظیری و من به خاطر عشق به تو از درد و رنج رنج میبرم. من وامق هستم و به کمک تو نیاز دارم تا دردهای قلبیام را درمان کنی.
هوش مصنوعی: تو مانند گل هستی، زیبا و دلربا، و من به شدت در دریای اندوه و تنهایی غرق شدهام.
هوش مصنوعی: تو مانند گل زیبا هستی و من به خاطر تو دلم در درد و غم گرفتار شده است. من رامین هستم که به خاطر تو میسوزم و احساساتم را در این دلتنگی، به تصویر میکشم.
هوش مصنوعی: از دل و جانم، از آن سرور جهاندار تمجید میکنم که او جاویدان است و به واسطهی لطف خویش، هم جانم و هم ایمانم را به من عطا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.