چو با مهر رخ او آشناییم
چرا ای جان و دل از تو جداییم
تو سلطانی نظر کن سوی درویش
چو در کوی وصال تو گداییم
نه مرد عشق بازار تو بودیم
چه گونه با فراق تو برآییم
به خاک آستانت تشنه جانیم
به جست و جوی تو سرگشته ماییم
ز روی لطف کن در ما نگاهی
اگرچه چاکری را می نشاییم
بگو ای نور چشمم تا که رایی
ز روی بندگی چون ما تراییم
چرا بیگانگی ورزی تو با ما
چو از جان در جهانت آشناییم
چو دوران را ثباتی نیست محکم
بیا تا یک زمانک خوش برآییم
سعادت گر دهد یاری به وصلت
چو اقبال از در دولت درآییم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که ما بیچارگان تو خداییم
همیدون ز امتان مصطفاییم
بیا سوته دلان گردهم آئیم
سخنها واکریم غم وانمائیم
ترازو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوته تریم وزنین تر آئیم
دگر ره گفت ما اینجا چرائیم
کجا خواهیم رفتن وز کجائیم
توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم
چو ما از حرف خود در تنگناییم
چرا چیزی دگر بر وی فزاییم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.