گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

درد دل خویش با که گویم

درمان دل خود از که جویم

بی روی تو اوفتان و خیزان

سرگشته ی زلف تو چو گویم

جانم به لب آمد از فراقت

در جستن وصل چند پویم

بر حال دلم دهد گواهی

خوناب دو چشم و رنگ رویم

در شوق میان همچو مویت

از غصّه گداخته چو مویم

از خاک وجود ناشکیبا

گر کوزه گری کند سبویم

بر شادی دوست و رغم دشمن

من ترک وصال تو نگویم

تا چند تحمّل فراقت

آخر نه ز آهن و نه رویم

ای نور دو دیده چهره از غم

تا چند به آب دیده شویم

گر یار ز عشق خویش صد داغ

بر جان و دلم نهد چه گویم

از جمله مخلصان چه باشد

من بنده ی بندگان اویم

غیر از تو کسی دگر ندارم

ای از دو جهان تو آرزویم