دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم
در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم
مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم
لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم
ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست
عفو آن از کرم و لطف شما می طلبیم
در دلت گرچه ز ما بود کدورت حالی
از درون دل تو ذوق و صفا می طلبیم
عیب ما خود همه اینست که مشتاق توایم
لب یار و لب جام و لب ما می طلبیم
مرغ جانیم در این قالب تن روزی چند
لاجرم از دو جهان روی هوا می طلبیم
سرو بالای تو ار سایه بینداخت به ما
ما ز بالای تو ای دوست بلا می طلبیم
پرتو نور رخت گرچه جهانگیر شدست
ما زکاتی ز تو از بهر گدا می طلبیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خستهحالیم و ز زلف تو شفا میطلبیم
دردمندیم و ز وصل تو دوا میطلبیم
هرکسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را میطلبیم
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
[...]
ما وصال تو به زاری و دعا میطلبیم
دردمندیم و ز لعل تو دوا میطلبیم
همچو حجّاج به احرام درت بسته میان
کعبهٔ کوی تو از راه صفا میطلبیم
هرکسی از پی مقصود خود اندر طلبی است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.