خستهحالیم و ز زلف تو شفا میطلبیم
دردمندیم و ز وصل تو دوا میطلبیم
هرکسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را میطلبیم
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا گر ز خدا غیر خدا میطلبیم
آنکه ما میطلبیمش همه دانند ولیک
نیست ما را که بگوییم کرا میطلبیم
مشکل اینست که سعی طلب ما هرگز
نرسیده است بدان جای که ما میطلبیم
کیمیایی که مس قلب از او زر گردد
به یقین از نظر پاک شما میطلبیم
گر بقا میطلبی باش فنا چون سید
ما ز خود ناشده فانی چه بقا میطلبیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال خسته و دردناک خود میگوید و تأکید میکند که از معشوق خود شفای روح و جسم را میطلبد. او بیان میکند که هر کسی به نوعی به معشوق نیاز دارد، اما او خود را در هر حالتی به دلتنگی و عشق به معشوق میطلبد. شاعر به تفاوت طلب زاهدان که بهشت را از خدا میخواهند و خود او که تنها معشوق را میخواهد، اشاره میکند. او معشوق را به خوبی میشناسد، اما نمیتواند او را در این دنیا پیدا کند. در نهایت، شاعر به اینکه جستجویش هرگز به مقصد نرسیده، اشاره کرده و به کیمیای عشق و فنا در اثر دلباختگی اشاره میکند. او میگوید که برای بقا به فنا نیاز دارد و از خود ناشده فانی، هدفی برای بقا نمیبیند.
هوش مصنوعی: ما خسته و رنجوریم و از زیباییهای تو به دنبال درمان دردهایمان هستیم. دردی داریم و به خاطر وصال تو به دنبال دارویی میگردیم.
هوش مصنوعی: هر انسانی که از تو به نوعی خواستهای دارد، ما نیز به هر شکلی و به هر دلیلی که باشد، تو را میجوییم.
هوش مصنوعی: زاهد از خدا درخواست بهشت میکند، اما ما از خدا خواستهای جز خودش نداریم.
هوش مصنوعی: آن کسی که ما به دنبالش هستیم، همه او را میشناسند، ولی نمیتوانیم بگوییم که دقیقاً چه کسی را میخواهیم.
هوش مصنوعی: مشکل این است که تلاشهای ما برای دستیابی به اهدافمان هیچگاه به جایی که میخواهیم نرسیده است.
هوش مصنوعی: ما به طور یقین از نگاه پاک شما میخواهیم که بتوانیم آن خاصیتی را بیابیم که مس قلب را به طلا تبدیل کند.
هوش مصنوعی: اگر خواهان ماندگاری هستی، مانند سید ما که از خود گذشته و فنا را پذیرفته است، باید به فنا روی آوری. پس چرا به دنبال بقا هستیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم
در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم
مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم
لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم
ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست
[...]
ما وصال تو به زاری و دعا میطلبیم
دردمندیم و ز لعل تو دوا میطلبیم
همچو حجّاج به احرام درت بسته میان
کعبهٔ کوی تو از راه صفا میطلبیم
هرکسی از پی مقصود خود اندر طلبی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.