گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خسته‌حالیم و ز زلف تو شفا می‌طلبیم

دردمندیم و ز وصل تو دوا می‌طلبیم

هرکسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی

ما به هر وجه که هست از تو تو را می‌طلبیم

از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما

به خدا گر ز خدا غیر خدا می‌طلبیم

آنکه ما می‌طلبیمش همه دانند ولیک

نیست ما را که بگوییم کرا می‌طلبیم

مشکل اینست که سعی طلب ما هرگز

نرسیده است بدان جای که ما می‌طلبیم

کیمیایی که مس قلب از او زر گردد

به یقین از نظر پاک شما می‌طلبیم

گر بقا می‌طلبی باش فنا چون سید

ما ز خود ناشده فانی چه بقا می‌طلبیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جهان ملک خاتون

دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم

در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم

مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم

لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم

ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست

[...]

ابن حسام خوسفی

ما وصال تو به زاری و دعا می‌طلبیم

دردمندیم و ز لعل تو دوا می‌طلبیم

همچو حجّاج به احرام درت بسته میان

کعبهٔ کوی تو از راه صفا می‌طلبیم

هرکسی از پی مقصود خود اندر طلبی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه