گنجور

 
جهان ملک خاتون

دیگر هوای عشق تو در سر گرفته‌ایم

عشق رخ چو ماه تو از سر گرفته‌ایم

بر یاد آن دو چشم و لب لعل دلکشت

از بادهٔ خیال تو ساغر گرفته‌ایم

دایم خیال قدّ چو سرو روان تو

از سر برون نکرده و در برگرفته‌ایم

در ظلمت فراق تو گم گشت دل ز من

وز بوی جعد زلف تو ره برگرفته‌ایم

سیماب چون گهر ز دو چشمم چکد ولی

رخ را به روز هجر تو در زر گرفته‌ایم

تا پای طاقتست دوان در طلب شویم

تا دست هست دامن دلبر گرفته‌ایم

جان از برای دیدن جانان خوش است و ما

بی‌وصل تو دل از دو جهان برگرفته‌ایم

از چشمهٔ زلال وصالت نخورده جام

با آتش فراق تو خوش درگرفته‌ایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفته‌ایم

با پیر خویش راه قلندر گرفته‌ایم

در راه حق چو محرم ایمان نبوده‌ایم

ایمان خود به تازگی از سر گرفته‌ایم

چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود

[...]

خواجوی کرمانی

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته ایم

وز جهان بجان دوست که دل برگرفته ایم

زین در گرفته ایم بپروانه سوز عشق

چون شمع آتش دل ازین در گرفته ایم

با طلعتت زچشمه ی خور دست شسته ایم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ماییم کز جهان همه دل برگرفته‌ایم

جان داده‌ایم و دامن دلبر گرفته‌ایم

مست و خراب و عاشق و رندیم و باده‌نوش

آب حیات از لب ساغر گرفته‌ایم

چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است

[...]

حسین خوارزمی

ما ای صنم هوای تو از سر گرفته‌ایم

چون شمع ز آتش دل خود درگرفته‌ایم

دل برگرفته‌ایم ز هستی خویشتن

زان پس هوای همچو تو دلبر گرفته‌ایم

بهر غذای طوطی طبع سخن گذار

[...]

نظام قاری

مائیم کز جهان غم دلبر گرفته ایم

دل داده ایم و دامن دلبر گرفته ایم

ارمک عزیز ماست که در بر گرفته ایم

سر تا بپای او همه در زر گرفته ایم

از پیشک طلا و در دگمهای جیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه