گنجور

 
حسین خوارزمی

ما ای صنم هوای تو از سر گرفته‌ایم

چون شمع ز آتش دل خود درگرفته‌ایم

دل برگرفته‌ایم ز هستی خویشتن

زان پس هوای همچو تو دلبر گرفته‌ایم

بهر غذای طوطی طبع سخن گذار

از پسته تو طعمه شکر گرفته‌ایم

تا گوشوار گوش دل و جان خود کنیم

از لعل دلپذیر تو گوهر گرفته‌ایم

با عاقلان گذاشته آیین عقل را

با عاشقان طریقه دیگر گرفته‌ایم

درس جنون به مدرسهٔ عشق کرده گوش

زنجیر آن دو زلف معنبر گرفته‌ایم

تا چشم نیم مست تو خمار عشق شد

ما دم به دم صراحی و ساغر گرفته‌ایم

هردم به بوی آن لب میگون به مصطبه

جام لبالب از می احمر گرفته‌ایم

دانسته‌ایم ما که سهی سرو را برست

چون قد دل‌فریب تو در بر گرفته‌ایم

منصوروار دل ز بر خود بریده‌ایم

تا چون حسین عشق تو از سر گرفته‌ایم