بر آب دیده چون سروش نشانم
روانش جان چو گل بر سر نشانم
چه کردم جز وفاداری که دایم
ز جان زهر فراقت را چشانم
نگارینا خبر داری که هر دم
برد خیل خیالت مو کشانم
خیالت گر شبی مهمانم آید
به جان تو که بر چشمش نشانم
ز تاب آتش هجرت جهان سوخت
مگر زآب وصالت وانشانم
اگر پای سگ کوی تو بوسم
نیاید در نظر گردن کشانم
ز دامانش ندارم دست امّید
دلا تا در جهان باشد نشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز گیسو مشک بر آتش فشانم
چو عودش بر سر آتش نشانم
درون پرده در تو بی نشانم
چنانم سرّ معنی میفشانم
چه داغست این، که هر جا، می نشانم
چه خونست این، که هر سو، می فشانم؟
از آن از دیده گوهر میفشانم
که همچون اشک بر چشمت نشانم
که در راهت بمردی جان فشانم
دو صد نامرد را در خون نشانم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.