بس بگردید و بس بگردد هم
چرخ سرگشته و نگردد کم
دیده بگشا که آسیای فلک
نیست هرگز قرار او یک دم
شاد دارد دلی ولیکن از او
کس نکردست حاصل الاّ غم
نیش او بیشتر ز نوش بود
بر دل کس نمی نهد مرهم
یک زمان با تو مهربان باشد
باز گردد مزاج او در دم
چه شکایت کنم ز بی مهریش
که فزودست درد بر دردم
دم فروشد مرا ز غصّه دور
کس نفس چون زند بگو در دم
حال من در جهان چو زلف بتان
نیک شوریده است و رفته بهم
یک زمان غم ز خاطرم نرود
کم نکرد از دو چشم بختم نم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به چرخش مداوم و بیوقفه زمان و سرنوشت اشاره میکند. او از تکرار نشانههای غم و اندوه در زندگیاش صحبت میکند و میگوید که حتی اگر لحظهای شاد باشد، این شادی دائمی نیست و به زودی تبدیل به غم میشود. شاعر احساس میکند که عشق و محبت نیز فانی و ناپایدار هستند و هرگز نمیتواند بر دردهایش غلبه کند. در نهایت، او از ناتوانی در بیان رنجهایش و بیگناهی خود در برابر بیمهریهای زمانه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: بسیار گشتم و چرخ زمان هم به دور خود میچرخد و هیچچیز از آن کاسته نمیشود.
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن، زیرا آسایش و آرامش در گردش روزگار هرگز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شادی و خوشی در دل دارد، اما هیچکس از او بهرهمند نشده است، به جز غم و اندوه.
هوش مصنوعی: زهر او تأثیر بیشتری بر دل دارد تا شیرینی عشق، و کسی نمیتواند با درد دلش کنار بیاید.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ممکن است کسی با شما مهربان باشد، اما ناگهان حال و هوایش تغییر کند.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که از بیمهری او شکایت کنم؟ اینکه درد و رنج من بیشتر شده و بر دردهای قبلیام افزوده است.
هوش مصنوعی: در دل من غم و اندوهی سنگین است که هیچ کس نمیتواند آن را درک کند. وقتی که نفس میکشم، این درد و رنج را در زبانم نمیآورم.
هوش مصنوعی: حال من در این دنیا مانند زلفهای زیبای جوانان، آشفته و سرگشته است و همه چیز به هم ریخته به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: مدتی است که غم از ذهنم نمیرود و از چشمانم نیز کم نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو خالی نگارخانهٔ جم
فرش دیبا فگنده بر بجکم
از گهر گرد کردن بفخم
نه گهر چید هیچکس نه درم
نیست گشت از هوای خود عالم
جز به مدح تو بر نیارد دلم
حشمتت در جهان فکند آواز
همتت بر فلک نهاد قدم
محمدت را ستوده رای تو جفت
[...]
موکب جشن خاص شاه عجم
اندر آمد به ساحت عالم
چتر میمون ماه پیکر او
سایه گسترده بر بنی آدم
پی آن بر ملک مبارک باد
[...]
دوش چون صبح بر کشید علم
شد جهان از نسیم او خرم
روشنی آمد از عدم به وجود
تیرگی از وجود شد به عدم
شب دیجور شد ز روز جدا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.