گنجور

 
ایرج میرزا

هیچ می‌دانی تو هر طفلی که آید در جهان

از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد

گرچه خون می‌خورده اندر حبس تاریک رحم

وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود

این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش

کاین جهان جای چه خوف و خفت و خواری بود

چون همی بیند که می‌خواهد گرفتارش شود

ضجه و فریادش از بیم گرفتاری بود