گنجور

 
ایرج میرزا

یک وجب ساخته آخر نشود قبرِ حکیم

شاید از خود دو سه پارک دگر آباد کنند

روحِ فرودسی از این زن‌جَلَبان در تَعَب است

کاش این روحِ گرامی را آزاد کنند

زنده در قبر کنند اهل ادب را لیکن

قبر فردوسی طوسی را آباد کنند

مبلغی پول بگیرند به این اسم از خلق

بعد خرج پسر و دختر و داماد کنند

بس که مال همه خوردند به این عنوانات

ف که گفتند همه فکر فرحزاد کنند

باید از دولتِ متبوعه کنند استمداد

خلق بیچاره چه دارند که امداد کنند

یادشان رفته که این کُرّه‌خر از آن پدر است

کاش مرحوم علایی را هم یاد کنند

این قُرُمساق ز مشروطه چنین آدم شد

جای آن است که رحمت به ستبداد کنند

زنده بودم من و یک تن ز من امداد نکرد

جاکشان بعد که مُردم به من امداد کنند

دلِ اَحیا که از این زن‌جَلَبان شاد نشد

روح اموات مگر از خودشان شاد کنند

دل اهل هنر از دست شماها خون شد

بی‌جهت نیست اگر ناله و فریاد کنند

دال با ذال دگر فرق ندارد امروز

جای آن نیست گر ایراد به اُستاد کنند

حبس اولاد نمود آن همه بی‌هوشی‌ها

که مبادا ستمی خلق بر اولاد کنند

همه در باطن شمرند و به ظاهر در زهد

دعوی همسری سیّد سجاد کنند

آن که پیش دگران از غم خود یاد کند

قصدش آن است که قلبش دگران شاد کنند