گنجور

 
ایرج میرزا

استاد کُلّ فی الکُلّ شوریده است در شعر

تنها نه من بر آنم مَردُم همه بر آنند

از اهل ذوق شیراز خواهم که گاه گاهی

با خوبرو نگاری چون کامِ دل برانند

هر عضو او که بینند از عضو دیگرش به

زان عضو بوسه‌ای چند بر یاد من ستانند

وان گاه با سه انگشت آن لذت از لب خویش

گیرند و رو به تهران از بهر من پَرانند

ذرات آسمانی، این هدیهٔ روان را

زان جا که باز گیرند در قلب من نشانند

تا من به ذوق آیم شعر و غزل بخوانم

خوبانِ شعر باید قدر مرا بدانند