سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی
هان ای پسر مخور غم از این بیشتر همی
در روزگار هر پسری بی پدر شود
تنها تو نیستی که شدی بی پدر همی
اسکندرِ کبیر که می رفت از جهان
گفت این سخن به مادرِ خونین جگر همی
کز بعد من عزایی اگر می کنی به پای
طوری بکن که باد پسندیده تر همی
تنها مگری ، عدّهای از دوستان بخواه
کایند و با تو گریه نمایند سر همی
لیکن چه عدّهای که نباشند داغدار
زان بیشتر به مرگِ کسانِ دگر همی
با عدّهای بگَری برایم که پیش از این
ننموده مرگ از درِ ایشان گذر همی
زیرا که داغ دیده بگرید برای خویش
وانگه ترا گُذارَد منّت به سر همی
گر گریهای کنند کنند از برایِ من
مرگِ کسی نباشد شان در نظر همی
چون خواست مادرش به وصّیت کند عمل
با عدّهای شود به عزا نوحهگر همی
یک تن که داغ دیده نباشد نیافتند
بشتافتند گرچه به هر کوی و در همی
این گفت دخترم سرِ زا رفته پیش از این
آن گفت مرده شوهرم اندر سفر همی
آن دیگری سرود که از هشت ماهِ قبل
دارم ز فوتِ مادرِ خود دیده تر همی
آن یک بیان نمود که از پنج سالِ پیش
مرگ پدر نموده مرا در بدر همی
القصّه مرگ چون همه کس را گَزیده بود
حاضر نشد به محضرِ او یک نفر همی
چون مادرِ سکندر از این گونه دید حال
دانست سّرِ گفتۀ آن نامور همی
یعنی ببین که هیچکس از مرگ جان نَبُرد
دیگر مکن تو گریه برای پسر همی
بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست
بی داغ نیست لالهٔ باغ بشر همی
سختی چو بالسّویّه بود سهل می شود
چون عامّ شد بلیّه شود کم اثر همی
باری عزیزِ من همه خواهیم مُرد و رفت
زاری مکن که هیچ ندارد ثمر همی
یک مرده سر ز خاک نمی آورد برون
صد سال اگر تو خاک بریزی به سر همی
گفتند زلف کندی و بر خاک ریختی
بر خاک ریخته است کسی مشک تر همی ؟
بر مالِ غیر دست تصّرف مکن دراز
خود را مکن به ظلم و تعدّی سَمَر همی
آن طرّه جایگاهِ دلِ اهلِ دانشست
با این گروه جور مران این قَدَر همی
آن آشیانِ مرغِ دل بی نوایِ ماست
ای باغبان مخواهش زیر و زبر همی
آن طرّه را دو صاحبِ دیگر به غیرِ تست
مالِ منست و مالِ نسیم سحر همی
گر رفت بر سفر پدرت شکر کن که هست
آن مادرِ ستوده ات اندر حضر همی
داری ز خود چهار برادر بزرگتر
هر یک به جای خویش چو یک شیرِ نر همی
بر کَن لباسِ ماتم و افسردگی ز بر
کُن جامۀ شهامت و عزّت به بر همی
از هر خیال بیهُده خود را کنار گیر
مشغول شو به کسب کمال و هنر همی
یکروز درس و مشق مکن ترک زینهار
مپسند وقتِ قیمتیِ خود هَدَر همی
یکروز اگر ز درس گُریزی به جان تو
بگریزم از تو همچو لئیم از ضرر همی
ور پندِ من به سمعِ ارادت کنی قبول
دل بَندَمَت چو مفلسِ بی زر به زر همی
با مادرت به رأفت و طاعت سلوک کن
با خواهرت بجوش چو شیر و شکر همی
پرهیز کن ز مردمِ بی عار و کم عیار
همسر بشو به مردمِ نیکو سیر همی
با آن قدم ز خانه برون نه اگر نهی
کِت بر طریقِ عقل شود راهبَر همی
باش از برایِ دیدۀ بد بین به جایِ تیر
شو از برایِ حفظِ شرافت سپر همی
در طبع ساده خویِ بدان آنچنان دود
کاندر میانِ پنبه بیفتد شَرَر همی
قدرِ مرا بدان که چو من هم به روزگار
یک عاشقِ درست نبینی دگر همی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به سخنان اسکندر کبیر به پسرش در مورد مرگ و عزاداری اشاره دارد. او به پسرش میگوید که مرگ پدران برای همه مردم عادی است و او تنها نیست که داغی را احساس میکند. اسکندر توصیه میکند که غم و اندوه بیش از حد نداشته باشد و بیشتر بر روی زندگی و شرافت خود تمرکز کند. او معتقد است که مرگ یک واقعیت حتمی است و باید به جای سوگواری، به دنبال یادگیری، کمال و هنر باشد. همچنین او به اهمیت روابط خانوادگی، احترام به مادر و خواهر اشاره کرده و آنها را ترغیب میکند تا در کنار یکدیگر با محبت و وفاداری رفتار کنند و با اشخاص نیکو دوستی کنند. در نهایت، اسکندر به پسرش میگوید که ارزش خود را بداند و با حرمت زندگی کند.
هوش مصنوعی: مرگ پدر بر پسر بسیار دردناک است، اما ای پسر، نگران باش نه و غمگین نشو، چون مشکلات بیشتری نیز وجود دارد که باید با آنها روبرو شوی.
هوش مصنوعی: در دوران زندگی هر پسری ممکن است که پدرش را از دست بدهد، اما تو تنها کسی نیستی که این درد را تجربه کردهای.
هوش مصنوعی: اسکندر بزرگ که به پایان عمرش نزدیک میشد، این سخن را به مادرش که دلی پر از درد و رنج داشت، گفت.
هوش مصنوعی: اگر بعد از من عزاداری میکنی، اینکار را بهگونهای انجام بده که بادی که وزیدنش را دوست داری، بیشتر خوشایند باشد.
هوش مصنوعی: تنهایی نداشته باش، از دوستانت بخواه که بیایند و با تو همدلانه گریه کنند.
هوش مصنوعی: اما چقدرند افرادی که به خاطر مرگ دیگران غمگین نیستند و تنها بر فقدان عزیزان خودشان grieving میکنند.
هوش مصنوعی: با تعدادی از افراد به من خبر بده که پیش از این مرگ هرگز از در خانهی آنها عبور نکرده است.
هوش مصنوعی: زیرا کسی که دچار سختی و آسیب شده، برای خودش زاری میکند و بعد از آن، به تو هم لطف میکند و محبتش را به تو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی برای من گریه کند، این به خاطر مرگ کسی نیست و به نظرم پیوندی با مرگ ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که مادرش میخواست وصیت کند، مراسم عزایی برگزار میشود و نوحهخوانی آغاز میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی درد و رنجی را تجربه نکرده، نمیتواند به عمق مسائل پی ببرد. هرچند که در هر خیابان و مکانی بگردد و به دنبال تجربه بگردد، باز هم به حقیقت نمیرسد.
هوش مصنوعی: دخترم میگوید که زمانی که زایمان میکرده، آن مرد (شوهرم) در سفر بوده است.
هوش مصنوعی: شخص دیگری گفت که از هشت ماه پیش، به خاطر فوت مادرش، چشمانش همیشه پر از اشک است.
هوش مصنوعی: آن فرد گفت که از پنج سال پیش، مرگ پدرم باعث شده من به بیسر و سامانی دچار شوم.
هوش مصنوعی: مرگ به همه افراد سر زده بود، اما هیچکس برای دیدن او حاضر نشد.
هوش مصنوعی: هنگامی که مادر سکندر حال و اوضاع را اینگونه دید، متوجه راز سخن آن شخصیت مشهور شد.
هوش مصنوعی: یعنی ببین که هیچکس از مرگ نجات پیدا نکرده است. پس دیگر برای مرگ پسر گریه نکن.
هوش مصنوعی: هر کسی را که نگاه کنی، به نوعی درد و رنج گرفتار است. بدون نشانهای از غم و اندوه، گلهای باغ بشریت وجود ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی که سختیها به حدی برسند که همه مواجه شوند، تحمل آنها آسانتر میشود و اثرشان کمتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: عزیز من، ما همه در نهایت خواهیم مرد و نمیتوانیم از این امر فرار کنیم. پس بیهوده غصه نخور که این درد هیچ نتیجهای ندارد.
هوش مصنوعی: او که مرده است، حتی اگر صد سال هم از خاک بیرون نیاید، برزلی که بر سرش بریزی، تاثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: گفتند که زلف تو را کندید و بر زمین ریختید. آیا کسی بر زمین ریخته، مشک تر و خوشبو هم دارد؟
هوش مصنوعی: به اموال دیگران دست دراز نکن و نسبت به آنها بیعدالتی و ظلم نکن.
هوش مصنوعی: آن مو از آنجا که اهل علم و دانش دلشان را در آن میگذارند، برخود نگیرید که با این گروه جوره در نیفتید.
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به مکانی دارد که احساسات و آرزوهای ما در آن جا دارند زندگی میکنند. از باغبان خواهش میشود که این مکان را بهم نریزد و آن را خراب نکند، چون برای ما ارزش زیادی دارد و این بیخانمانی ما را به زحمت میاندازد.
هوش مصنوعی: آن موهای زیبا به غیر از تو متعلق به دیگران نیست، و نه تنها برای من است، بلکه متعلق به نسیم صبحگاهی هم میباشد.
هوش مصنوعی: اگر پدرت به سفر رفته، شکرگزار باش که مادر بزرگوار تو در کنار توست.
هوش مصنوعی: تو چهار برادر بزرگتر داری که هر یک در جایگاه خود همچون یک شیر نر قوی و برجسته هستند.
هوش مصنوعی: لباس سیاه غم و اندوه را کنار بگذار و لباس شجاعت و افتخار را به تن کن.
هوش مصنوعی: از هر فکری که بیفایده و بیهوده است، دوری کن و وقت خود را صرف یادگیری و کسب مهارتها و کمالات کن.
هوش مصنوعی: یک روز از درس و مشق غافل نشو و این را به هیچ وجه نپذیر، زیرا زمان با ارزش خود را بیهوده صرف نکن.
هوش مصنوعی: اگر روزی از یادگیری و درس فاصله بگیرم، از تو فرار میکنم و مانند شخصی حقیر از ضرر و زیان تو میترسم.
هوش مصنوعی: اگر نصیحت من را با گوش دل بپذیری، هم چون فرد بیپولی که به پول نیاز دارد، به تو وابسته خواهم شد.
هوش مصنوعی: با مادرت با محبت و احترام رفتار کن و با خواهرت مثل دو دوست نزدیک و صمیمی باش.
هوش مصنوعی: از افرادی که بیمقدار و بیشرم هستند دوری کن و به کسانی که با فضیلت و نیکوکار هستند بپیوند.
هوش مصنوعی: اگر با آن پا از خانه بیرون بروی، حتی اگر کِت (پوشش) نپوشی، عقل تو به سمت هدایت خواهد رفت.
هوش مصنوعی: برای کسی که ذهن بدبین دارد، مانند تیر نباش که آسیب بزند؛ بلکه باید مانند سپری باشی که از شرافت و ارزش خود مراقبت کند.
هوش مصنوعی: خوی بد در انسان به قدری است که مانند دودی که در میان پنبه میافتد، به سادگی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: ارزش من را بشناس که مانند من در این دوران دیگر عاشق واقعی نخواهی دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اعرابیای به دجله کنار از قضای چرخ
روزی به نیستانی شد رهسپر همی
ناگه ز کینهتوزی گردون گرگخوی
شیری گرسنه گشت بدو حملهور همی
مسکین ز هول شیر هراسان و بیمناک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.