ز مزد بندهٔ کرپاس پوش محنت کش
نصیب خواجهٔ ناکرده کار رخت حریر
ز خوی فشانی من لعل خاتم والی
ز اشک کودک من گوهر ستام امیر
ز خون من چو زلو فربهی کلیسا را
بزور بازوی من دست سلطنت همه گیر
خرابه رشک گلستان ز گریهٔ سحرم
شباب لاله و گل از طراوت جگرم
بیا که تازه نوا می تراود از رگ ساز
مئی که شیشه گدازد به ساغر اندازیم
مغان و دیر مغان را نظام تازه دهیم
بنای میکده های کهن بر اندازیم
ز رهزنان چمن انتقام لاله کشیم
به بزم غنچه و گل طرح دیگر اندازیم
به طوف شمع چو پروانه زیستن تا کی؟
ز خویش اینهمه بیگانه زیستن تا کی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به نابرابری اجتماعی و ظلمی که بر مردم عادی روا داشته میشود میپردازد. شاعر از زحمات و رنجهای خود سخن میگوید که در مقابل، خواجگان و صاحبان قدرت بدون تلاش بهرهمند میشوند. او با اشاره به غم و اندوه ناشی از این بیعدالتیها، حسرت و پژمردگی ناشی از زندگی را به تصویر میکشد. در ادامه، شاعر دعوت به زندگی شاد و نو میکند و از ضرورت تغییر و تحول در ساختار اجتماعی و فرهنگی صحبت میکند. او همچنین به زیباییهای طبیعت و زندگی اشاره دارد و از تجدید روحیه و امید در برابر یأس و بیعدالتیها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: از زحمت و تلاش کارگرانی که لباسهای ساده میپوشند، ثمرهاش به کسی میرسد که هیچ زحمتی نکشیده و در زندگی از امکانات لوکس بهرهمند است.
هوش مصنوعی: از طبع و ویژگی من، مانند لعل زیبای انگشتر حاکم است و اشکهای کودک من، همچون گوهر ارزشمند امیر میدرخشد.
هوش مصنوعی: با اشاره به قدرت و دلیری نویسنده، او میگوید که با تلاش و قدرت خودش، میتواند بر کلیسا و سلطنت تسلط یابد و از خون و جانش برای این هدف استفاده کند. در واقع، او میخواهد نشان دهد که اراده و نیروی او قادر است بر محدودیتها فائق آید و بر دیگران تسلط پیدا کند.
هوش مصنوعی: خرابهها به خاطر روزگار بد و غمانگیز سحر، حسرت گلستان را میخورند. جوانی لاله و گل، به خاطر سرسبزی و طراوت دلم، حسرت به دل میآورند.
هوش مصنوعی: بیا که صدای تازهای از ساز به گوش میرسد، انگار که شراب در حال جوشیدن است. بیا تا در لیوان بریزیم و از نوشیدنی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: ما باید نظم و ترتیبی نوین به بزرگان و میخانههای قدیمی بدهیم و ساختار میکدههای باستانی را از نو بنا کنیم.
هوش مصنوعی: از دزدان باغ، ما انتقام لالهها را خواهیم گرفت و در مهمانی گلها و غنچهها، نقشهای نو خواهیم کشید.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی مثل پروانه دور شمع بچرخی و زندگی کنی؟ اینقدر از خودت دور و بیگانه بودن چه فایده دارد و تا کی میخواهی اینطور ادامه دهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.