باز به سرمه تاب ده چشم کرشمه زای را
ذوق جنون دو چند کن شوق غزلسرای را
نقش دگر طراز ده آدم پخته تر بیار
لعبت خاک ساختن می نسزد خدای را
قصهٔ دل نگفتنی است درد جگر نهفتنی است
خلوتیان کجا برم لذت های های را
آه درونه تاب کو اشک جگر گداز کو
شیشه به سنگ میزنم عقل گره گشای را
بزم به باغ و راغ کش زخمه بتار چنگ زن
باده بخور غزل سرای بند گشا قبای را
صبح دمید و کاروان کرد نماز و رخت بست
تو نشنیده ئی مگر زمزمهٔ درای را
ناز شهان نمی کشم زخم کرم نمی خورم
در نگر ای هوس فریب همت این گدای را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت عشق و شوق هنری میپردازد. او از عشق و هیجان غزلسرایی صحبت میکند و به نقش و تأثیر آن در زندگی اشاره دارد. همچنین ناراحتیهای درونی و دردهای پنهان دل را بیان میکند و در پی یافتن لذتهای حقیقی است. شاعر به بزم و شادی اشاره میکند و باده نوشیدن را به عنوان راهی برای فرار از غمهای زندگی میبیند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که نمیتواند زیر بار ناز و فریب دل برود و از تلاش برای رسیدن به آرزوهایش دست برنمیدارد.
هوش مصنوعی: به چشمان زیبای معشوق، دوباره جلا بده و با زیبایی و جذابیتش، شور و شوق سرودن غزل را در دل عاشق دو چندان کن.
هوش مصنوعی: ای انسان، همچون نقشی جدید از خاک و سرشت انسانی خود را بساز و در این کار از خداوند تافتهای برتر و پختهتری باش؛ چرا که بازی با خاک و سازندگی، شایستهی خالق بزرگ نیست.
هوش مصنوعی: قصهای که در دل دارم، ناخوشایند و دردناک است و نمیتوانم آن را به زبان بیاورم. کسانی که در تنهایی زندگی میکنند، کجا میتوانم لذتهای خود را با آنها در میان بگذارم؟
هوش مصنوعی: در دل من اندوهی عمیق وجود دارد و اشکهایم مانند آتش جگرم را میسوزاند. با هر ضربهای که به شیشه میزنم، در واقع در تلاش هستم تا عقل و اندیشهام را از گرههای مشکلات باز کنم.
هوش مصنوعی: به مهمانی برو و در باغ و دشت با نغمه چنگ زدن، شاد باش. باده بنوش و شعرهای زیبا بگو که دل را آزاد کند و مثل لباس زیبا بر تن کن.
هوش مصنوعی: صبح طلوع کرد و کاروان نماز خواند و آماده حرکت شد. تو فقط صدای خفیفی را نشیندهای که به آرامی مینوازد.
هوش مصنوعی: من دیگر طاقت ناز و نعمتهای زیبا را ندارم و از آسیب و رنج نمیگذرم. ای آرزوهای فریبنده، به زحمات و تلاشهای این گدا توجه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را
ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
آینه وار یافته یکنظر از جمال تو
دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را
نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود
[...]
حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را
کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون
شحنهٔ ملک دل کنم عشق ستیزه رای را
کو جگری و جراتی کز پی شور دل دگر
[...]
ای ز تو قوت بیان نطق سخن سرای را
وی ز تو عقده ها بدل عقل گره گشای را
در طلب تو چون کند طی مکان عشق دل
هم سفری کجا رسد عقل شکسته پای را
محمل راه عشق را دل زفغان درای شد
[...]
گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را
بر بر و دوش سردهی گریه های و های را
گل به خزان شکفته شد وین دل بسته وانشد
در بن ناخن است نی بخت گره گشای را
نی ز رهی خبر دهم نی به دلی اثر کنم
[...]
ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
رشته آه در گره فکر گرهگشای را
سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس
تا به که مرحمت کند عشق تو این لوای را
تا نکند سعادتش مست غرور، قسمتت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.