باز به سرمه تاب ده چشم کرشمه زای را
ذوق جنون دو چند کن شوق غزلسرای را
نقش دگر طراز ده آدم پخته تر بیار
لعبت خاک ساختن می نسزد خدای را
قصهٔ دل نگفتنی است درد جگر نهفتنی است
خلوتیان کجا برم لذت های های را
آه درونه تاب کو اشک جگر گداز کو
شیشه به سنگ میزنم عقل گره گشای را
بزم به باغ و راغ کش زخمه بتار چنگ زن
باده بخور غزل سرای بند گشا قبای را
صبح دمید و کاروان کرد نماز و رخت بست
تو نشنیده ئی مگر زمزمهٔ درای را
ناز شهان نمی کشم زخم کرم نمی خورم
در نگر ای هوس فریب همت این گدای را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را
ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
آینه وار یافته یکنظر از جمال تو
دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را
نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود
[...]
حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را
کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون
شحنهٔ ملک دل کنم عشق ستیزه رای را
کو جگری و جراتی کز پی شور دل دگر
[...]
ای ز تو قوت بیان نطق سخن سرای را
وی ز تو عقده ها بدل عقل گره گشای را
در طلب تو چون کند طی مکان عشق دل
هم سفری کجا رسد عقل شکسته پای را
محمل راه عشق را دل زفغان درای شد
[...]
گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را
بر بر و دوش سردهی گریه های و های را
گل به خزان شکفته شد وین دل بسته وانشد
در بن ناخن است نی بخت گره گشای را
نی ز رهی خبر دهم نی به دلی اثر کنم
[...]
ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
رشته آه در گره فکر گرهگشای را
سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس
تا به که مرحمت کند عشق تو این لوای را
تا نکند سعادتش مست غرور، قسمتت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.