هوای فرودین در گلستان میخانه میسازد
سبو از غنچه میریزد ز گل پیمانه میسازد
محبت چون تمام افتد رقابت از میان خیزد
به طوف شعلهای پروانه با پروانه میسازد
به ساز زندگی سوزی به سوز زندگی سازی
چه بیدردانه میسوزد چه بیتابانه میسازد
تنش از سایهٔ بال تذروی لرزه میگیرد
چو شاهین زادهٔ اندر قفس با دانه میسازد
بگو اقبال را ای باغبان رخت از چمن بندد
که این جادو نوا ما را ز گل بیگانه میسازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف زیباییهای بهار و تاثیرات آن بر زندگی و عشق میپردازد. هوای فرودین با عطر گلها و مینوشی در میخانه همراه است. عشق و محبت زمانی که تمام میشود، از رقابتها خبری نیست و شعلههای عشق مانند پروانهها به دور هم میچرخند. زندگی با نوا و احساسات متناقض سوزانده میشود. در پایان، شاعر از باغبان میخواهد که از چمن بیرون برود، چرا که این جادو و زیباییها باعث پیوند بین گلها و دلها میشود، حتی اگر غریب به نظر برسند.
هوش مصنوعی: در هوای دلپذیر فرودین، باغ میخانه به زیبایی میآراسته میشود. درختان گل، غنچههای خود را به سبو تبدیل میکنند و از گل، پیمانهای برای نوشیدن تهیه میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تمام شود، رقابتها و دشمنیها آغاز میشود؛ مانند آتش که شعلهور میشود و پروانهها به دور آن جمع میشوند.
هوش مصنوعی: زندگی مانند سازی است که همواره در حال نواخته شدن و سوختن است. در اینجا، کسی بدون احساس درد و رنج میسوزد و با شوق و اشتیاق میسازد.
هوش مصنوعی: تن انسان از سایهٔ بال پرندهای که در حال پرواز است، به لرزه میآید، همانطور که جوجه شاهینی که در قفس است، با دانهای که دارد، زندگی میکند.
هوش مصنوعی: به باغبان بگو که اقبال رخت را از چمن جدا کند، زیرا این نغمهی جادوئی ما را از گلهای غریب دور میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای کوی او آوارهام از خانه میسازد
فسون او پدر را از پسر بیگانه میسازد
صلاحم عشق شد کفرم یقین انکار ایمانم
محبت کعبه ویران میکند بتخانه میسازد
قلم در اختیار اوست من چون نقش موهومم
[...]
خرد، دارالشفا و جهل، محنتخانه میسازد
خراب مستیام، کاین هردو را ویرانه میسازد
چنان شایستهٔ عشقم که بعد از سوختن، گردون
ز خاکم بلبل، از خاکسترم پروانه میسازد
دو روزی یاریت گشتم، مذاقم بیحلاوت شد
[...]
فرنگیطلعتی کز دین مرا بیگانه میسازد
اگر در کعبه رو میآورد بتخانه میسازد
گهر بخشند مردان در عوض سنگ ملامت را
به پیری میرسد طفلی که با دیوانه میسازد
چراغ حسن را دست دعا فانوس میگردد
[...]
شکیب عاشقان، معشوق را دیوانه میسازد
محبت، شمع را پروانه پروانه میسازد
ز سنگ محتسب خالی نگردد حلقه مستان
ز خاک یک سبو، ایام صد پیمانه میسازد
به دیوار حرم چون تکیه کردم، چاک زد جامه
[...]
هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد
نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد
من آن مجنون عنقا جلوه ام کز غایت وحشت
برون از تنگنای آب و گل کاشانه می سازد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.