گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اقبال لاهوری

بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است

درون پردهٔ او نغمه نیست فریاد است

زمانه کهنه بتان را هزار بار آراست

من از حرم نگذشتم که پخته بنیاد است

درفش ملت عثمانیان دوباره بلند

چه گویمت که به تیموریان چه افتاد است

خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا

که این زمین ز طلسم فرنگ آزاد است

هزار مرتبه کابل نکوتر از دهلی است

که آن عجوزه عروس هزار داماد است

درون دیده نگه دارم اشک خونین را

که من فقیرم و این دولت خدا داد است

اگرچه پیر حرم ورد لااله دارد

کجا نگاه که برنده تر ز پولاد است