خودی دادم ز خود نامحرمی را
گشادم در گل او زمزمی را
بده آن نالهء گرمی که از وی
بسوزم جز غم دین هر غمی را
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
خودی دادم ز خود نامحرمی را
گشادم در گل او زمزمی را
بده آن نالهء گرمی که از وی
بسوزم جز غم دین هر غمی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساسات خود و عشق به معشوقهاش صحبت میکند. او به دلیل عشق و وابستگیاش، خود را از دیگران جدا کرده و در دنیای او غرق شده است. او از معشوقهاش میخواهد که نالهای سر دهد تا او نیز داغ عشق را احساس کند و تنها غم دین را از غمهایش کنار بگذارد. در واقع، او در جستجوی احساسی عمیق و معنوی است.
هوش مصنوعی: من خود را فدای او کردم و به او اجازه دادم تا به راز دل من پی ببرد.
هوش مصنوعی: بده آن نالهای که باعث میشود از عشق او بسوزم، زیرا هیچ غمی جز غم دین برایم اهمیت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدانجا رفته هر کس خرّمی را
چو دیبا کرده کیمخت زمی را
ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را
که سرخی در خور آمد خرمی را
نشاید جز کبودی ماتمی را
که یابد خسته چون نامحرمی را
بجان لرزان به بیند بیغمی را
فزاید در دل و جان بی غمی را
نشاط و سور بخشد ماتمی را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.