نظر کنید که آن شهسوار میگذرد
قرار جان من بیقرار میگذرد
اگر نه قصد هلاک منش بود در دل
چنین کرشمهکنان بر چه کار میگذرد؟
دریغ صید نزارم از آن به زاری زار
مرا بکشت و برای شکار میگذرد
کمان کشیده کمین خسته چون کند جولان
خدنگ غمزهاش از جان زار میگذرد
هزار طایر قدسی کند ز سینه هدف
ز شوق تیر که از شست یار میگذرد
اگرچه گرد برانگیخت دردش از جانم
هنوز بر دلش از من غبار میگذرد
شد آشنا و به صد عشوهام به خویش کشید
کنون چه بد که چو بیگانهوار میگذرد
به جرم آنکه شبی آستان او بوسید
حسین از در او شرمسار میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احوالات خود در مواجهه با یک شهسوار میپردازد که جلوهای دلربا و جذاب دارد. او احساس میکند که این شهسوار بدون توجه به حال او، با جاذبهاش از کنار او میگذرد و این گذر، باعث میشود که او دچار درد و حسرت شود. شاعر به عواطف خود اشاره میکند، از جمله عشق و حسرت، و در نهایت به عواقب عشق و شرمندگی ناشی از آن میپردازد. این شعر دربردارندهی احساسات عمیق و تجربیات عاشقانهی انسانی است.
هوش مصنوعی: بنابراین به این شکل میتوان گفت: به آن سرسخت و شجاع نگاه کنید که چگونه با شکوه و عظمت میگذرد، در حالی که وجود من از شدت عشق و اشتیاق آرام و قرار ندارد.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواست که مرا از پای درآورد، پس این همه ناز و کرشمه برای چیست؟
هوش مصنوعی: متأسفانه، شکارچی بیرحم به حال ضعیف و نزار من اهمیت نمیدهد و حتی وقتی من جان میدهم، او به راحتی از کنار من میگذرد.
هوش مصنوعی: کشیده شدن کمان و آماده شدن برای تیراندازی، نشاندهندهی انتظار و استرس است. در این حالت، تیرکمان از عشق و زیبایی میگذرد و حالت ضعیف و زخمی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هزار پرنده آسمانی از دل به پرواز درمیآیند، به خاطر شوق تیر عشقی که از انگشت معشوق عبور میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که درد او از جانم برمیخیزد، اما هنوز بر دل او از من یادهایی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: او به من نزدیک شد و با محبت رفتار کرد، اما اکنون به طوری با من رفتار میکند که انگار غریبه است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه حسین یک شب به احترام آستان او پیشانیاش را بوسید، اکنون با شرمندگی از در او عبور میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
بیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد
بیا، که وقت بهار است و موسم شادی
مدار منتظرم، وقت کار میگذرد
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی
[...]
شبی که در قدم وصل یار میگذرد
به ذوق گریهٔ بیاختیار میگذرد
کسی که محرم درد من است میداند
که دیده بینم و آب در کنار میگذرد
مخواب در دل شبها که موج قافلهایست
[...]
مرا به زخم زبان روزگار میگذرد
مدار آبله من به خار میگذرد
به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است
عزیز اوست که از اعتبار میگذرد
به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه
[...]
در این دو هفته که با گل مدار میگذرد
پیاله گیر که ابر بهار میگذرد
به این خوشم که شب هجر، تیرهروزان را
به یاد صبح بناگوش یار میگذرد
به حیرت از روش چشم میپرست توام
[...]
چه گویمت که چه از دست یار میگذرد
به من هرآنچه که از روزگار میگذرد
ز یار شکوه کنم یا ز روزگار چهها
ز یار بر من و از روزگار میگذرد
چهها گذشت ز زلفت به دل چه میدانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.