دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند
خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند
ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او
کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند
کی توان برداشتن بار بلای عشق را
گر نه لطف او به پنهانی مددکاری کند
کاله پر عیب دل را کز همه وامانده بود
مشتری ماهرو هر دم خریداری کند
تو بزاری ساز و از آزار او رخ برمتاب
نیست عاشق هر که آزاری ز بیزاری کند
گر بدست دیگران بنیاد ما را بر کند
نی در آخر از طریق لطف غمخواری کند
گر کند ساقی مجلس نرگس خمار دوست
کیست کاندر دور او دعوی هشیاری کند
هر که روزی بسته بند غمش شد چون حسین
سالها گر بگذرد باری گرفتاری کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو
آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند
پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند
فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند
روی هر خاکی که از موزهت جمالی کسب کرد
[...]
گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند
کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟
حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه
مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند
می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب
[...]
بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند
نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند
سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ
شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند
بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش
[...]
بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشقسوز ما ترک دلآزاری کند
بر گذرگاهش فرو افتادم از بیطاقتی
اشک لرزان کی تواند خویشتنداری کند؟
چارهساز اهل دل باشد می اندیشهسوز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.