گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند

نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند

سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ

شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند

بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش

باده سرمستی دهد پیمانه سرشاری کند

طره معشوق ما گر شد پریشان باک نیست

جمع دل را در پریشانی نگهداری کند

نرگس دلدار ما رنجور و بیمار است لیک

دردمندان را به بیماری پرستاری کند

کفر و ترسائی گر این باشد که کار زلف اوست

کعبه میخانه شود تسبیح زناری کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode