عجب که درد مرا هیچکس دوا سازد
مگر که چاره بیچارگان خدا سازد
دلم بدرد و بلا انس کرده است چنانک
ز عافیت بگریزد بابتلا سازد
بکیش عشق دلش زنده ابد باشد
که جان خود هدف ناوک بلا سازد
نظر بشاهی هر دو جهان نیندازد
کسی که بر در او خویشتن گدا سازد
دلیکه یافت خلاصی ز قید کبر و ریا
وطن بساخت اقلیم کبریا سازد
بحق سپار دل آهنین خود کانرا
بصیقل کرم آیینه بقا سازد
مراد خویش ز جانان کسی تواند یافت
که در طریق وفا جان خود فدا سازد
حسین را طرب و ساز و عیش در پیش است
نگار من چو به عشاق بینوا سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج خود میگوید و اشاره دارد که تنها خدا میتواند درد بیچارگان را درمان کند. او احساس میکند که دلش به درد و بلا عادت کرده و از آرامش فراری است. عشق را به عنوان عاملی میداند که میتواند زندگی را زنده کند و انسان را به سوی فداکاری سوق دهد. شاعر همچنین بر این نکته تأکید میکند که کسی که در درگاه خدا humility و تواضع دارد، میتواند به حقیقت و کمال دست یابد. او به وفا و فداکاری در عشق اشاره میکند و در پایان به شادی و لذت زندگی نیز میپردازد، به ویژه زمانی که محبوب در کنار عاشقان است.
هوش مصنوعی: عجیب است که هیچکس نتواند به درد من رسیدگی کند، جز کسی که خود را برای کمک به بیچارگان در نظر گرفته باشد.
هوش مصنوعی: دل من به درد و مصیبت عادت کرده است، به طوری که از راحتی و آسایش فرار میکند و به مشکل و بلا گرایش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که دلش همیشه زنده بماند، زیرا جان خود را فدای سختیها و مشکلات میکند.
هوش مصنوعی: کسی که خود را در برابر درگاه شاهانه و عظیم او حقیر و نیازمند نشان دهد، هیچکس نمیتواند نگاه او را به دو جهان جلب کند.
هوش مصنوعی: دلی که از خودپسندی و ظاهرسازی رها شده باشد، میتواند سرزمین بزرگی از روحانیت و معنویت بسازد.
هوش مصنوعی: به درستی که دل محکم و استوار خود را به خداوند بسپار، زیرا او میتواند آن را به زیبایی و دوام تبدیل کند.
هوش مصنوعی: کسی میتواند به آرزوی دلش برسد که در مسیر وفاداری، جانش را برای محبوبش فدای کند.
هوش مصنوعی: حسین در حال لذت و شادی است، در حالی که محبوب من به عشقورزان بیدفاع بیرحمی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه پادشاست که از خاک پادشا سازد
ز بهر یک دو گدا خویشتن گدا سازد
باقرضوا الله کدیه کند چو مسکینان
که تا تو را بدهد ملک و متکا سازد
به مرده برگذرد مرده را حیات دهد
[...]
چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد
ز گرد بالش خورشید متکا سازد
عبث به کینه ما گرم می شود دشمن
سموم را چمن خلق ما صبا سازد
ترا که باده لعلی است در قدح مپسند
[...]
غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد
به عشق هر چه مس آرند کیمیا سازد
دوباره زندگی حشر مرگ موعودیست
ز خاک کوی تو ما را اگر جدا سازد
غرور ناز تو دارد ز لطف مأیوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.