گنجور

 
حسین خوارزمی

از من خبر به جانب جانان که می‌برد

پیغام عندلیب به بستان که می‌برد

یعقوب را دو دیده ز بس گریه تیره گشت

آخر خبر به یوسف کنعان که می‌برد

چون آدم از بهشت برون اوفتاده‌ام

بازم به سوی روضهٔ رضوان که می‌برد

بی‌روی دوست مجلس ما را فروغ نیست

پیغام ما بدان مه تابان که می‌برد

از حال ما خبر که تواند بدو رساند

نام گدا به حضرت سلطان که می‌برد

گر زان که نامه‌ای بنویسم به خون دل

آن را بدان مراد دل و جان که می‌برد

خواهم که جان و دل بفرستم بدو حسین

جان و دلم به جانب جانان که می‌برد

 
 
 
خواجوی کرمانی

پیغام بلبلان بگلستان که می برد

و احوال درد من سوی درمان که می برد

یعقوب را ز مصر که می آوردم پیام

یازو خبر بیوسف کنعان که می برد

ما را خیال دوست بفریاد می رسد

[...]

نسیمی

احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟

وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟

غرقم در آب دیده گریان و خون دل

وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟

ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست

[...]

صائب تبریزی

هشیار را به مجلس مستان که می‌برد

از بهر عیب خویش نگهبان که می‌برد

چندین نگاه حسرت و خمیازه دریغ

از زخم و داغ من به نمکدان که می‌برد

چون دست جوهری شده پایم ز آبله

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

پیغام چشم من به عزیزان که می برد

این نامه را به مصر ز کنعان که می برد

بی بال و پر به کنج قفس اوفتاده ام

این عندلیب را به گلستان که می برد

دارالشفاست صحبت یاران هوشمند

[...]

حزین لاهیجی

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟

از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟

بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را

این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟

مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه