از من خبر به جانب جانان که میبرد
پیغام عندلیب به بستان که میبرد
یعقوب را دو دیده ز بس گریه تیره گشت
آخر خبر به یوسف کنعان که میبرد
چون آدم از بهشت برون اوفتادهام
بازم به سوی روضهٔ رضوان که میبرد
بیروی دوست مجلس ما را فروغ نیست
پیغام ما بدان مه تابان که میبرد
از حال ما خبر که تواند بدو رساند
نام گدا به حضرت سلطان که میبرد
گر زان که نامهای بنویسم به خون دل
آن را بدان مراد دل و جان که میبرد
خواهم که جان و دل بفرستم بدو حسین
جان و دلم به جانب جانان که میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلتنگی اشاره دارد و در آن شاعر از درد فراق و longing برای وصال محبوب صحبت میکند. شاعر به ارسال پیامهایی به پیش محبوب خود میپردازد، از جمله پیغام عندلیب به بستان و خبر یعقوب به یوسف. او از حال و روز خود میگوید که بدون محبوبش تاریک و پژمرده است و همه چیز را به عشق او وابسته میداند. در نهایت، او میگوید که جان و دلش را به سوی محبوبش میفرستد. به طور کلی، شعر حس ناب عشق و آرزوی وصال را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از خودم خبری به محبوب بفرستم که بلبل پیغامش را به گلستان میبرد.
هوش مصنوعی: یعقوب به قدری برای یوسفش گریه کرد که چشمانش به خاطر فرط گریه و اندوه تاریک شد. در نهایت، خبر از یوسف در سرزمین کنعان به او رسید که او را به اسارت بردهاند.
هوش مصنوعی: من مانند فردی هستم که از بهشت بیرون رانده شدهام و اکنون دوباره به سوی باغ بهشت میروم.
هوش مصنوعی: اگر دوستمان در جمع ما نباشد، مجلس ما رونق و روشنی ندارد. پیام ما به آن ماه تابان که آن را منتقل میکند، خواهد رسید.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند حال ما را به او برساند، تنها نام گدا به درگاه سلطان میرسد که همیشه در حال رفت و آمد است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم نامهای بنویسم، آن را با احساسات عمیق و درد درونم مینویسم، و این نامه حقیقتاً بیانگر آرزوها و خواستههای قلبی و روحی من است که میتواند مرا به دنیای دیگری ببرد.
هوش مصنوعی: میخواهم که جان و دل خود را به حسین بفرستم، جان و دلم را به سوی معشوقی که آنها را میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیغام بلبلان بگلستان که می برد
و احوال درد من سوی درمان که می برد
یعقوب را ز مصر که می آوردم پیام
یازو خبر بیوسف کنعان که می برد
ما را خیال دوست بفریاد می رسد
[...]
احوال درد ما بر درمان که میبرد؟
وین تشنه را به چشمه حیوان که میبرد؟
غرقم در آب دیده گریان و خون دل
وین ماجرا بدان گل خندان که میبرد؟
ما ذرهایم در خم چوگان زلف دوست
[...]
هشیار را به مجلس مستان که میبرد
از بهر عیب خویش نگهبان که میبرد
چندین نگاه حسرت و خمیازه دریغ
از زخم و داغ من به نمکدان که میبرد
چون دست جوهری شده پایم ز آبله
[...]
پیغام چشم من به عزیزان که می برد
این نامه را به مصر ز کنعان که می برد
بی بال و پر به کنج قفس اوفتاده ام
این عندلیب را به گلستان که می برد
دارالشفاست صحبت یاران هوشمند
[...]
با تیغبازی مژهات جان که میبرد؟
از چنگ کفر زلف تو، ایمان که میبرد؟
بر کف نهادهام دل صد چاک خویش را
این شانه را به زلف پریشان که میبرد؟
مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.