گنجور

 
حسین خوارزمی

ای در اقلیم معانی زده کوس شاهی

بنده امر و مطیع تو ز مه تا ماهی

هر که خاک ره تو تاج سر خود نکند

پیش ارباب معانی بود از بی راهی

هست افکار تو مشاطه ابکار غیوب

که ز اسرار سراپرده غیب آگاهی

خلق دنیا چو طفیلند و توئی حاصل کون

اهل معنی همه خیلند و تو شاهنشاهی

درع حکمت چو بپوشی و درآئی در صف

شیر در بیشه معنی کندت روباهی

آنقدر هست قبول تو در آن در که رسد

هر دم از حکم قضا آنچه تو در میخواهی

از همه فضل و عنایات الهی نه بس است

این سعادت که تو شایسته آن درگاهی

گر بدامان وصالت نرسد نیست عجب

دست امید حسین از جهة کوتاهی

 
 
 
انوری

ای عاقلهٔ چرخ به نام تو مباهی

نام تو بهین وصف سپیدی و سیاهی

ای چهرهٔ ملک از قلم کاه‌ربایت

لعلی که چو یاقوت نترسد ز تباهی

تا جاه عریض تو بود عارض این ملک

[...]

همام تبریزی

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی

خلق را می‌دهد از بوی بهشت آگاهی

اثر کفر نماندی به جهان از رویت

گر نکردی سر زلفت مدد گمراهی

خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی

[...]

سیف فرغانی

ای صبا با دمِ من کن نفسی همراهی

به سوی شاه بر از من سخنی گر خواهی

قدوه و عمدهٔ شاهان جهان غازان را

از پریشانیِ این ملک بده آگاهی

گو در این مصر که فرعون در او صد بیش است

[...]

ناصر بخارایی

شرفی باشد اگر چون تو مبارک ماهی

به سوی منزل ما میل کند ناگاهی

ترسم از آه من آئینهٔ تو تیره شود

تیرها خوردم و از سهم نکردم آهی

گر ز غم روی به دیوار عدم آوردم

[...]

حافظ

سَحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی

گفت بازآی که دیرینه این درگاهی

همچو جم جرعهٔ ما کش که ز سِرّ دو جهان

پرتو جام جهان‌بین دهدت آگاهی

بر در میکده رندان قلندر باشند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه