ما را چو عهد خویش فراموش کردهای
گویا حدیث مدعیان گوش کردهای
بر روی زهره خط غلامی کشیدهای
چون تار طره زیب بناگوش کردهای
تا قلب عاشقان شکند لشکر غمت
مه را ز مشک سوده زرهپوش کردهای
سجادهها ز دوش فکندند زاهدان
زان شیوههای خوش که شب دوش کردهای
ای ترک نیم مست که ما را به غمزهای
مست و خراب و واله و مدهوش کردهای
جانم فدای جان چنان ساقیای که او
این بادهها که از خُم سر نوش کردهای
ما دیگ دل بر آتش سوزان نهادهایم
ای مدعی بگو تو چرا جوش کردهای
از نامرادی من بیچاره فارغی
چون تو مراد خویش در آغوش کردهای
تو طوطی حسین و شکر گفته حبیب
شکر چه حاصل است تو خاموش کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر غم و دلشکستگی شاعر است که از محبوبش سرخورده و فراموش شده است. او از این میگوید که محبوب، دیگر به عهد و پیمان خود وفادار نیست و به غم عاشقان توجهی ندارد. همچنین به زیباییهای محبوب اشاره میکند که همچون زهره و تار موهایش، چشمها را مجذوب میکند. شاعر دلی آتشین دارد و از حسرت و بیقراری خود میسوزد، در حالی که طرف مقابلش بیتوجه و خوشحال است. او به زاهدان نیز اشاره میکند که از حال دلشان غافل شدهاند. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد که به وضع او شکیبایی نشان دهد و غمهایش را کمتر کند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو ما را فراموش کردهای، درست مانند کسانی که فقط به سخنان مدعیان گوش میدهند.
هوش مصنوعی: بر روی صورت زیبای تو، نشانی از بندگی و محبت دیده میشود، که مانند رشتهی موی زیبا، گوشهی چهرهات را آراسته است.
هوش مصنوعی: دل عاشقان را میشکنی، در حالی که لشکری از غم تو مانند زرهای از مشک، آمادهی جنگ است.
هوش مصنوعی: زاهدان به خاطر شیوههای زیبایی که در شب گذشته به کار بردهاند، سجادههای خود را از دوش برداشتند.
هوش مصنوعی: ای دختر ترک که با ناز و عشوهات ما را مست و ویران کردهای و در حیرت و شگفتی فرو بردهای.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را فدای آن ساقی میکنم که این شرابهایی را که از جام نوشیدهام، به من میدهد.
هوش مصنوعی: ما دل خود را در آتش عشق قرار دادهایم، حالا ای مدعی بفرمایید چرا شما ناراحت شدهاید؟
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی من، تو که بینیازی، خواستهات را در آغوش گرفتهای.
هوش مصنوعی: تو مانند طوطی برای حسین سخن میگویی و مانند حبیب شیرین سخن میگویی، اما چه فایدهای دارد وقتی که تو خودت سکوت کردهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
گفتی حدیث خصم نگیری به گوش و من
دیدم به چشم خویش که در گوش کردهای
ای دل اگر ز دست برفتی غریب نیست
[...]
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
[...]
افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای
لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال
آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای
خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.