افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای
لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال
آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای
خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست
ای موج اختراع چه آغوش کردهای
دل نیستگوهریکه به خاکش توان نهفت
آیینه است آنچه نمدپوش کردهای
موی سپید پنبهٔگوشکسی مباد
در خواب، سیر صبح بناگوش کردهای
لغزیده برجهات پریشان نگاهیت
خطی دگر شد آنچه تو مغشوش کردهای
جزوهم چون حباب ندانم چه بار داشت
خم گشتنی که آبلهٔ دوش کردهای
گر شغل هستی تو همین سعی نیستی است
امروز خواهی آنچه کنی دوش کردهای
زین بیش وکم نفس به تخیل شمردهگیر
فرداست کاین حساب فراموش کردهای
تصویر شمع، محرم سوز و گداز نیست
در ساغرت می است که کم نوش کردهای
بیدل دلت به نور حضوری نبرد راه
ای بیخبر چراغ که خاموش کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
گفتی حدیث خصم نگیری به گوش و من
دیدم به چشم خویش که در گوش کردهای
ای دل اگر ز دست برفتی غریب نیست
[...]
ما را چو عهد خویش فراموش کردهای
گویا حدیث مدعیان گوش کردهای
بر روی زهره خط غلامی کشیدهای
چون تار طره زیب بناگوش کردهای
تا قلب عاشقان شکند لشکر غمت
[...]
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.