نبودم یکنفس طاقت که چشم از یار بربندم
کنون در خواب اگر بینم خیال دوست خورسندم
بجانت ای دلارامم که تا غایب شدم از تو
بدل مشتاق دیدارم بجانت آرزومندم
شدم صید و همی گفتم که بر بندی بفتراکم
بناگه از جدائیها جدا شد بند از بندم
اگر خاک وجود من برد باد فنا هرگز
بگرد دامنت گردی نشستن نیز نپسندم
در ایام فراق تو ز غیرت دوختم دیده
نپنداری که دور از تو نظر بر غیرت افکندم
بخاک پای تو جانا که کحل چشم خود سازم
اگر باد آورد گردی ز خوارزم و سمرقندم
چو من دیوانه عشقم نخواهد داشتن سودی
اگر حاکم نهد بندم وگر عاقل دهد پندم
مرا گفتی حسین از من که دل برکندی و رفتی
نکندم دل ز تو جانا ولیکن جان بسی کندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق و longing برای یارش میگوید. او نمیتواند از عشق خود دل بردارد و حتی در خواب نیز فقط خیال یار را میبیند. عشق او به حدی عمیق است که از جدایی احساس خفگی میکند و هرگز نمیخواهد به چیزی غیر از یارش توجه کند. او به یارش ایمان دارد و میگوید که حتی اگر وجودش به خاک سپرده شود، به هیچ چیز دیگری نخواهند پرداخت. در نهایت، او به احساسی عمیق و آشفته اشاره میکند که جدا شدن از یار برایش بسیار دشوار است و علیرغم رفتن یارش، دلش هنوز به او وابسته است.
هوش مصنوعی: مدتها نتوانستم به خودم این اجازه را بدهم که از دیدن یار چشم بپوشم. حالا اگر در خواب هم تصویر او را ببینم، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: ای جانم، برای تو که در غیابم به شدت آرزوی دیدار تو را میکنم و دلم برایت تنگ شده است.
هوش مصنوعی: من در دام افتادهام و در حالی که از بندهای مختلف خود شکایت میکنم، ناگهان از جداییها آزاد شدم و زنجیرهایم پاره شدند.
هوش مصنوعی: اگر هستی من به دست بادهای نابودی برود، هرگز اجازه نخواهم داد که گرد و غبار وجود من به دامن تو بیفتد و زندگی در کنار تو را نیز نخواهم پسندید.
هوش مصنوعی: در روزهایی که از تو دور هستم، به خاطر عشق و غیرتی که به تو دارم، چشمانم را به هیچ کس دیگری نمیدوزم و تصور نکن که در absence تو به دیگران نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، عزیزم، حاضر هستم که جانم را در پای تو بگذارم و اگر خاکی از خوارزم و سمرقند به من برسد، آن را به چشمان خود میزنم.
هوش مصنوعی: من عاشق دیوانهای هستم که نه به سود خودش فکر میکند و نه به نصیحت دیگران. اگر حاکم من را در بند کند یا اگر فردی عاقل نصیحتی به من کند، هیچ یک تاثیری در عشق من نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی، حسین، که دل از من برکندی و رفتی. من هرگز دل از تو نکندم، عزیزم، اما جانم در این راه بسیار رنج کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان
مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم
چو با خود خوش نمیباشم، بیا ، تا با تو خوش باشم
[...]
بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم
که سنگ خاره جان گیرد بپیوند خداوندم
همیگفتم به گل روزی زهی خندان قلاوزی
مرا گل گفت می دانی تو باری کز چه می خندم
خیال شاه خوش خویم تبسم کرد در رویم
[...]
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
[...]
از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم
نخواهم شیشهٔ نوش و نباید شربت قندم
مگر یزدان به روی من در وصل تو بگشاید
و گرنه من در گیتی به روی خود فرو بندم
نشان مهر ورزیدن همان باشد که: هر ساعت
[...]
نگارا تا ترا دیدم دل اندر کس نمی بندم
ز خوبان منقطع کردی بری از خویش و پیوندم
بجز تو گر دل و جان را بود آرام و پیوندی
دگر با دل نیارامم دگر با جان نپیوندم
تو داری روی همچون گل من شوریده چون بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.