گنجور

 
حسین خوارزمی

نبودم یکنفس طاقت که چشم از یار بربندم

کنون در خواب اگر بینم خیال دوست خورسندم

بجانت ای دلارامم که تا غایب شدم از تو

بدل مشتاق دیدارم بجانت آرزومندم

شدم صید و همی گفتم که بر بندی بفتراکم

بناگه از جدائیها جدا شد بند از بندم

اگر خاک وجود من برد باد فنا هرگز

بگرد دامنت گردی نشستن نیز نپسندم

در ایام فراق تو ز غیرت دوختم دیده

نپنداری که دور از تو نظر بر غیرت افکندم

بخاک پای تو جانا که کحل چشم خود سازم

اگر باد آورد گردی ز خوارزم و سمرقندم

چو من دیوانه عشقم نخواهد داشتن سودی

اگر حاکم نهد بندم وگر عاقل دهد پندم

مرا گفتی حسین از من که دل برکندی و رفتی

نکندم دل ز تو جانا ولیکن جان بسی کندم

 
 
 
عراقی

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم

زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم

درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان

مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم

چو با خود خوش نمی‌باشم، بیا ، تا با تو خوش باشم

[...]

مولانا

بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم

که سنگ خاره جان گیرد بپیوند خداوندم

همی‌گفتم به گل روزی زهی خندان قلاوزی

مرا گل گفت می دانی تو باری کز چه می خندم

خیال شاه خوش خویم تبسم کرد در رویم

[...]

سعدی

خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم

به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم

اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد

مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم

کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم

نخواهم شیشهٔ نوش و نباید شربت قندم

مگر یزدان به روی من در وصل تو بگشاید

و گرنه من در گیتی به روی خود فرو بندم

نشان مهر ورزیدن همان باشد که: هر ساعت

[...]

سیف فرغانی

نگارا تا ترا دیدم دل اندر کس نمی بندم

ز خوبان منقطع کردی بری از خویش و پیوندم

بجز تو گر دل و جان را بود آرام و پیوندی

دگر با دل نیارامم دگر با جان نپیوندم

تو داری روی همچون گل من شوریده چون بلبل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه