گنجور

 
حسین خوارزمی

دوای درد دل خسته ام بکن یارا

بیا که نیست مرا بی تو زیستن یارا

ز جستجوی تو یارا روان همیسازم

ز چشمه های دو دیده هزار دریا را

جماعتی که بکوی تو راه مییابند

کجا کنند تمنا بهشت اعلا را

برد خیال تو از ره هزار زاهد را

کند جمال تو شیدا هزار دانا را

چنان ز هوش برفتم ز عشق بالایت

که باز می نشناسم نشیب و بالا را

همان زمان که بروی تو دیده بگشادم

بروی غیر تو بستم در سویدا را

کمال حسن ترا زان نمیرسد نقصان

که ساعتی بنوازی حسین شیدا را