ما که در بادیه عشق تو سرگردانیم
کعبه کوی ترا قبله دلها دانیم
چشم ما گر همه با ناوک محنت دوزند
دیده بر دوختن از دیده تو نتوانیم
کوی تو کعبه و دیدار تو عید اکبر
کیش ما این که در آن عید ترا قربانیم
عوض کوی تو گر روضه رضوان بدهند
هم بخاک سر کوی تو که ما نستانیم
داغها بر جگر ماست چو لاله لیکن
به نسیمی ز وصال تو گل خندانیم
ما گدای در یاریم ولیکن چو حسین
اندر اقلیم وفاداری او سلطانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و محبت خود به معشوق سخن میگوید. او عشق به معشوق را مانند راهی برای یافتن کعبه و قبله دلها میداند و از درد و رنجی که در این مسیر متحمل میشود، سخن میگوید. شاعر تاکید میکند که حتی اگر همه چیز را به او بدهند، حاضر نیست از عشق به معشوق خود دست بکشد. با وجود داغها و دردهایی که دارد، او با یاد معشوق شاد و خندان است. همچنین شاعر خود را مانند حسین، گدای عشق میداند اما در وفاداری به معشوق، خود را صاحباختیار میبیند.
هوش مصنوعی: ما که در راه عشق تو سرگردان هستیم، کوی تو را مرکز دلهایمان میدانیم.
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا با تیرهای اشک و درد به ما حمله کنند، اما ما نتوانیم به تو نگاه کنیم و از تو چشم بپوشیم.
هوش مصنوعی: محل تو مانند کعبه است و دیدارت برای ما بزرگترین عید است. آیین ما این است که در آن روز، جان خود را در راه تو فدای تو کنیم.
هوش مصنوعی: اگر به جای کوی تو باغ بهشت را به ما بدهند، ما هرگز آن را در برابر خاک کوی تو نمیپذیریم.
هوش مصنوعی: غصهها و زخمهای ما مانند گلهای لاله عمیق و سوزان است، ولی با نسیم حضور تو، مثل گلی شاداب و خندان میشویم.
هوش مصنوعی: ما خدمتگزار معشوق هستیم، اما مانند حسین در سرزمین وفا، ما نیز دارای مقام و سلطنتی هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
[...]
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
ما گدای در جانان نه برای نانیم
دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم
پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست
چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم
روز وشب در طلب دایره جمعیت
[...]
ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم
محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید
که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم
زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را
[...]
ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت
چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم
سرو سامان نبود مردم سودازده را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.