آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود
چندان که ناز بیش کند نازنین بود
وقتی در آب و آینه میبین جمال خویش
کز روزگار حاصل عمرت همین بود
با خود نشین و همدم و همراز خویش باش
حیف آیدم که با تو کسی همنشین بود
ای دوست آن خیال جوانی بود نه عشق
هر دوستی که تا نفس واپسین بود
روزی که زین جهان به جهان دگر شوم
در جان من خیال تو نقش نگین بود
هر جا که میروی قدمی باز پس نگر
سرها ببین که بر سر روی زمین بود
بر آدمی ملایکه انکار کردهاند
معلومشان نبود که انسان چنین بود
کاغذ ز شرم پاره شود بشکند قلم
گر صورتت برابر نقاش چین بود
چون از لبت همام حدیثی کند تمام
ز آب حیات بر سخنش آفرین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و ناز و عشقی است که به طور نمادین توصیف میشود. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که این زیبایی تنها همین یک بار در زندگی به او داده شده است. او توصیه میکند که انسان باید با خود و رازهای درونش آشنا شود و از دوستیهای سطحی دوری کند. شاعر همچنین به یادگارهای دوستی و خیال عشق اشاره میکند و میگوید که انسانها در کنار زیباییشان، باید به بزرگی روح و وجود خود نیز توجه کنند. در نهایت، به قدرت کلام و تأثیر آن بر زندگی اشاره میکند و تحسین خود را از سخن دلنشین معشوق نهفته است.
هوش مصنوعی: کسی که چنین زیبایی و جذابیتی دارد، هر چقدر هم که ناز کند، باز هم نازنین و دوستداشتنی است.
هوش مصنوعی: وقتی به خودت در آب و آینه نگاه میکنی، متوجه میشوی که آنچه از دوران زندگیات به جا مانده، همین تصویر است.
هوش مصنوعی: با خودت تنها بمان و همصحبت خودت باش، چرا که جای تأسف است که کسی دیگری با تو نشسته باشد.
هوش مصنوعی: ای دوست، آنچه تو به عنوان عشق جوانی در نظر داری، در واقع فقط یک خیال بود. این احساس در واقع به یک دوستی معمولی تبدیل شده که تا آخر عمر ادامه دارد.
هوش مصنوعی: روزی که از این دنیا به دنیای دیگر بروم، در دل من یاد تو مانند نگینی بینظیر خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: هر جا که میروی، گاهی به عقب نگاه کن و ببین که سرها به زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: فرشتگان به انسان شک و تردید داشتند و نمیدانستند که او دارای چنین ویژگیها و قابلیتهایی است.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات همچون نقاشیهای چین بود، کاغذ از شرم پاره میشود و قلم نیز میشکند.
هوش مصنوعی: وقتی از لبت سخنی گفته میشود که زیبا و کامل باشد، دقیقا مانند آب حیات است و باید بر آن ستایش کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه نور میفشاند و سگ بانگ میکند
مه را چه جرم؟ خاصیت سگ چنین بوَد
از ماه نور گیرد ارکان آسمان
خود کیست آن سگی که به خار زمین بوَد؟
شاها همای فتح و ظفر روز معرکه
با شاهباز رایت تو همنشین بود
هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار
چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد
[...]
ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود
نبود عجب گر دل او آهنین بود
ماییم و خوابهای پریشان تمام شب
خوش وقت آنکه با چو تویی همنشین بود
تیغم نه بر قفا، به گلو زن که گاه مرگ
[...]
هرچند لطف عادت آن نازنین بود
با جمله مهر ورزد وبا ما بکین بود
رویش درآب آینه بیند نظیر خویش
حد جمال وغایت خوبی همین بود
مانند رنگ داده صباغ صنع نیست
[...]
حق است دین سید و دین من این بود
برهان واضح است و دلیل مبین بود
گفتم که من همینم و معشوق من همان
دیدم که اوست آنکه همان و همین بود
آن نور آسمان و زمین است و نزد ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.