خجسته زمانی و خوش روزگاری
که بازآید از در مرا چون تو یاری
ز رویت بهشتی شود مسکن ما
به هر گوشهای بشکفد لالهزاری
به سرو روان تو گوید دو چشمم
کجا میروی از چنین جویباری
لبم را توقع بود پایبوسی
که را زهره باشد حدیث کناری
به هر مرغزاری رسیدم ندیدم
گلی کان ز رویت بود یادگاری
به شکرانه جان را برافشانم آن دم
دریغا به از جان ندارم نثاری
کسی را که باشد وصالت میسر
زهی خوش حیاتی عجب کار و باری
مبارک زمینی که شهر تو باشد
به هر موسم آنجا بود نوبهاری
کجا یاد جنت کند مهربانی
که بر خاک کوی تو گیرد قراری
به امید روزی که روی تو بینم
به سر میبرم عمر در انتظاری
سگان را مجال است بر آستانت
خوشا وقت ایشان مرا نیست باری
به اقبال وصل تو باشد که آرد
همام از فراق تو جان با کناری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری
که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمداین لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.