گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه

کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه

بعد مردن اگر از قالب من خشت زنند

آیم و باز شوم خشت در می خانه

خواستم کین دل سودا زده عاقل گردد

وه! که عاقل نشد و ساخت مرا دیوانه

آفتابی و رخت شمع جهان افروزست

همه ذرات جهان گرد سرت پروانه

می تپد مرغ دلم بر سر آن دانه دل

چه کند؟ خرمن عمرست همین یک دانه

آشنایی ز جفاهای تو محرومم ساخت

ای خوش آن روز که بودیم ز هم بیگانه!

قصه خویش به احباب چه گویم هر شب؟

این شب آن نیست که کوته شود از افسانه

دوش در کلبه ویران هلالی بودیم

حال دیوانه خرابست درین ویرانه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode