خاکم بره پیک حریم حرم او
باشد که بجایی برسم در قدم او
بر داغ دلم مرهم راحت مگذارید
تا کم نشود راحت درد و الم او
زین گونه که بر من ستم دوست خوش آید
خوش نیست که بر غیر من آید ستم او
می سوزم و این آه جگر سوز دلیلست
کز جان و دلم دود برآورد غم او
داریم امید کرم از یار، ولیکن
دیدیم ستمها و امید کرم او
از تیغ تو صد کشته شود زنده بیک دم
گویا دم جان پرور عیسیست دم او
گفتم که: هلالی ز غمت سوی عدم رفت
گفتا: چه تفاوت ز وجود و عدم او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دیده بماند خیره در ماتم او
خونابه فسرده گشت اندر دم او
یا رب چه خوش است زلف خم در خم او
و آن عارض چون شیر و می اندر هم او
شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش
بی شک دم عیسوی است امشب دم او
خون گشت دلم ز زخم بی مرهم او
بر خاک چنانکه می شمردم دم او
تا بازپسین نفس کز وکشت جدا
می گفت مرا که الله الله غم او
لاله دمد از خون شهیدان غم او
تا حشر در آیند به خوان علم او
از جور و وفا و ستم هر که بپرسی
در عشق مساوی ست وجود و عدم او
می زد رقم غالیه نقاش سیه کار
[...]
آن سرو که شادند جهانی به غم او
هر سو که خرامد سر ما و قدم او
باشد ستم از یار کرم شکر که بگذشت
در حق من خسته دل از حد کرم او
بر لوح دلم صورت خط تو رقم زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.