یک دو روزی می گذارد یار من تنها مرا
وه! که هجران می کشد امروز، یا فردا مرا
شهر دلگیرست، تا آهنک صحرا کرد یار
میروم، شاید که بگشاید دل از صحرا مرا
یار آنجا و من این جا، وه! چه باشد گر فلک
یار را این جا رساند، یا برد آنجا مرا
ناله کمتر کن، دلا، پیش سگانش بعد ازین
چند سازی در میان مردمان رسوا مرا؟
غیر بدنامی ندارم سودی از سودای عشق
مایه بازار رسواییست این سودا مرا
می کشم، گفتی: هلالی را باستغنا و ناز
آری، آری، می کشد آن ناز و استغنا مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساس غربت و هجران شاعر به معشوقش صحبت میکند. شاعر از جستجوی یار در مکانهای مختلف یاد میکند و به درد و رنج ناشی از دوری آن اشاره دارد. او از دلگیری شهر و تنهاییاش میگوید و اینکه عشق برایش بیشتر منجر به بدنامی شده است. در نهایت، تمرکز شاعر بر ناز و زیبایی معشوق است که او را دچار درد و مشکل کرده است.
هوش مصنوعی: دو روزی بیشتر نمیگذرد که یارم مرا تنها گذاشته است. آه! گویی امروز یا فردا، درد دوری را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: شهر پر از دلتنگی است، اما چون یار به دشت میرود، من نیز از اینجا حرکت میکنم، شاید این سفر بتواند دل مرا از افسردگی آزاد کند.
هوش مصنوعی: یار در آنجا و من در اینجا هستم. آه! چه میشود اگر چرخ (سرنوشت) یار را به اینجا بیاورد یا اینکه من را به آنجا ببرد؟
هوش مصنوعی: عزیزم، کمتر ناله کن، زیرا پس از این، اگر به درد و فراق خود ادامه دهی، در جمع مردان رسوا خواهی شد و عذرت پیش سگها نیز پذیرفته نیست.
هوش مصنوعی: من از عشق فقط بدنامی به دست آوردهام و هیچ سود دیگری از آن ندارم. این عشق کهنه باعث شده است که در بازار رسوایی و سرزنش قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: میگویم که به خاطر زیبایی و خودپسندیات، میکشی و من را جذب میکنی، بله، همان زیبایی و خودپسندیات باعث میشود که گرفتار تو شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.