هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

یک دو روزی می گذارد یار من تنها مرا

وه! که هجران می کشد امروز، یا فردا مرا

شهر دلگیرست، تا آهنک صحرا کرد یار

میروم، شاید که بگشاید دل از صحرا مرا

یار آنجا و من این جا، وه! چه باشد گر فلک

یار را این جا رساند، یا برد آنجا مرا

ناله کمتر کن، دلا، پیش سگانش بعد ازین

چند سازی در میان مردمان رسوا مرا؟

غیر بدنامی ندارم سودی از سودای عشق

مایه بازار رسواییست این سودا مرا

می کشم، گفتی: هلالی را باستغنا و ناز

آری، آری، می کشد آن ناز و استغنا مرا