پس نماید عروج را آهنگ
آن نخستین که می پذیرد رنگ
اسم و نامش ز جمع اسما شد
جامع صورت و هیولا شد
می شود، چون سترد داغ کلف
متشخّص به صورت اشرف
اغتذا و نمو پدید آید
آن تخصص چو بر مزید آید
حس و جنبش شود هم آغوشش
گه شرنگش دهند و گه نوشش
هم از آنجا چو ره گرا گردد
صورتش عین مدّعا گردد
نطق پیدا کند که انسان شد
نوع افضل ز جنس حیوان شد
حدّ انسان رهی ست دور و دراز
دایر اندر حقیقت است و مجاز
فرق هر فرد تا به فرد دگر
کم نباشد ز بعد خیر از شر
تا به جایی رسد که شاد شود
صاحب عقل مستفاد شود
کاملان انتهای معراجند
تارک افتخار را تاجند
شد وجود ابتدا به فعل و همان
منتهی شد به فعل در سیران
افضل اول بود نفوس نزول
در عروج اولین بود مفضول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.