گنجور

 
حزین لاهیجی

پس نماید عروج را آهنگ

آن نخستین که می پذیرد رنگ

اسم و نامش ز جمع اسما شد

جامع صورت و هیولا شد

می شود، چون سترد داغ کلف

متشخّص به صورت اشرف

اغتذا و نمو پدید آید

آن تخصص چو بر مزید آید

حس و جنبش شود هم آغوشش

گه شرنگش دهند و گه نوشش

هم از آنجا چو ره گرا گردد

صورتش عین مدّعا گردد

نطق پیدا کند که انسان شد

نوع افضل ز جنس حیوان شد

حدّ انسان رهی ست دور و دراز

دایر اندر حقیقت است و مجاز

فرق هر فرد تا به فرد دگر

کم نباشد ز بعد خیر از شر

تا به جایی رسد که شاد شود

صاحب عقل مستفاد شود

کاملان انتهای معراجند

تارک افتخار را تاجند

شد وجود ابتدا به فعل و همان

منتهی شد به فعل در سیران

افضل اول بود نفوس نزول

در عروج اولین بود مفضول