پس نماید عروج را آهنگ
آن نخستین که می پذیرد رنگ
اسم و نامش ز جمع اسما شد
جامع صورت و هیولا شد
می شود، چون سترد داغ کلف
متشخّص به صورت اشرف
اغتذا و نمو پدید آید
آن تخصص چو بر مزید آید
حس و جنبش شود هم آغوشش
گه شرنگش دهند و گه نوشش
هم از آنجا چو ره گرا گردد
صورتش عین مدّعا گردد
نطق پیدا کند که انسان شد
نوع افضل ز جنس حیوان شد
حدّ انسان رهی ست دور و دراز
دایر اندر حقیقت است و مجاز
فرق هر فرد تا به فرد دگر
کم نباشد ز بعد خیر از شر
تا به جایی رسد که شاد شود
صاحب عقل مستفاد شود
کاملان انتهای معراجند
تارک افتخار را تاجند
شد وجود ابتدا به فعل و همان
منتهی شد به فعل در سیران
افضل اول بود نفوس نزول
در عروج اولین بود مفضول