گنجور

 
حزین لاهیجی

پرسید دوش ساده دلی از من این سخن

با سینهٔ پرآتش و با دیدهٔ پرآب

کاندر زمانه هر چه بود، نیست بی سبب

خواه آشکار جلوه کند، خواه در حجاب

این معنی ازکجا زده سر، در تعجبم

کابنای هند، جملگی از شیخ تا به شاب

یکباره، بعد حادثهٔ جان گسل که شد

از التهاب آتش آن، سینهها کباب

چون کلک کجروی که ز مِسطر بدر رود

گردیده اند یک قلم، از جادهٔ صواب

زین گوشمال حادثه، گشتند گنده تر

مانند فضله ای که فتد بر وی آفتاب

گفتم درین سوال که کردی شگفت نیست

در کسوت مثال، کنم روشنت جواب

چون قحبه، سر زکوی خرابات برکند

یکبارگی نیفکند اوّل ز رخ نقاب

گاهی حیا به خاطرش آید، گهی حذر

در نیم شب، زند به حریفان می و رباب

امّا فتاد چون به کف شحنه و عسس

گردد خلاص اگر، زخم و پیچ احتساب

آسوده خاطر است ز اندیشهٔ جهان

دیگر حریف او نتوان شد به هیچ باب

 
 
 
رودکی

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

عنصری

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

مسعود سعد سلمان

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه