به حسرت گفت با صیاد خون آغشته نخجیری
به این تفسیده صحرا، آمد آخر آب شمشیری
به عالم هر شبی دیدیم، صبحی در بغل دارد
خروشی سرکن ای مرغ سحر، تا کی نفس گیری؟
چو قمری، روزگاری شد، که طوق بندگی دارم
نمی سازد چرا آزاد سروت، بندهٔ پیری؟
مزن ای آسمان، سنگ ملامت بر سبوی ما
تو هم چون خم درین میخانه، تا هستی، زمین گیری
بگردان شمع من، بر گرد سر پروانهٔ خود را
که دارد کام جانم، ذوق بال افشانی از دیری
به رنگ شمع، بود از رشتهٔ جان تار افغانم
شب عمرم سحر گردید، با آه گلوگیری
بیا ساقی، خمارم می کشد، جامی تصدّق کن
سرت گردم، روا نبود به کار خیر تأخیری
دل آشفته تا بستم به او، از خویشتن رفتم
رَهِ خوابیدهٔ آن زلف را، بایست شبگیری
نباشد احتیاج لاله و گل، برّ مجنون را
ز هر سو می دمد، داغ پلنگی، پنجهٔ شیری
به شورانگیز فریادی، حکیمان را به وجد آرد
دل دیوانه ام در حلقه های زلف زنجیری
حزین از گوشهٔ بیت الحزن افسانه ای سر کن
نوای عندلیبان چمن را، نیست تأثیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرت و اندوه خود از نابسامانیهای زندگی و دشواریهای روزگار اشاره میکند. او به طور نمادین از صیاد و نخجیر و همچنین از مرغ سحر سخن میگوید و به فشار و بندگیای که بر دوش دارد، lament میکند. شاعر از آسمان میخواهد که او را مورد ملامت قرار ندهد و به خود میگوید که وجودش همچون شمع و پروانهای است که تنها در جستجوی عشق و آزادی است. او احساس میکند که عمرش به کُندی سپری شده و از ساقی درخواست میکند که جامی برایش بیاورد. همچنین اشاره میکند که دلش آشفته است و در جستجوی آرامش و زیبایی است. در نهایت، او از گوشهای از دنیا به غم و اندوه موجود در زندگیاش اشاره میکند و از بیتأثیری زیباییهای دنیا بر دل بیمار و مضطربش میگوید.
هوش مصنوعی: با حسرت گفت، نگاهی به صیاد که لباسش به خون آغشته است، نگاهی به این بیابان خشک و خسته. در نهایت، آب مانند شمشیری به آنجا رسید.
هوش مصنوعی: در این جهان، هر شب صحنهای را میبینیم که صبح با خود نور و روشنی میآورد. ای پرنده سحر، تا کی میخواهی فقط به نفس کشیدن در این شبها ادامه دهی؟
هوش مصنوعی: چون قمری، روزگاری است که من به گردن خود طوق بندگی دارم. چرا سرو آزاد تو، بندهٔ پیری است؟
هوش مصنوعی: ای آسمان، بر سبوی ما سنگ زشتی و سرزنش نزن. تو هم مانند خم در این میخانه، تا زمانی که هستی، سراغ ما را نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: شمع من را بچرخان تا پروانه دور آن بچرخد؛ چرا که این پروانه کام جانم را فراهم میکند و از دیروز هم شوق پرواز و زیبایی را با خود به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به نوعی احساسات عمیق و دردهای درونی خود را توصیف میکند. او با اشاره به رنگ شمع، به روشناییها و تیرهگیهای زندگیاش میپردازد. پنجرهای به روی عمرش باز میکند که در آن شبهای طولانی و تاریک را به خاطر میآورد، ولی به ناگهان سکوت و تنهایی او به سحر و روشنی تبدیل میشود. این تغییر در احساسات، با آوای دلنشین و غمانگیز به وضوح بیان شده است.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، من در حال مستی هستم، جامی به من بده تا با جان و دل تقدیم تو کنم. نباید کارهای نیک را به تأخیر انداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که دل ناراحت خود را به او سپردم، از خودم دور شدم. به سمت خواب و آرامش آن موهای جذاب رفتم و باید در نیمه شب منتظر بمانم.
هوش مصنوعی: گل و لاله نیازی به یکدیگر ندارند، زیرا در هر طرف، عشق و زیبایی و شور زندگی جریان دارد، مانند زخم عمیق یک پلنگ و قدرت پنجه یک شیر.
هوش مصنوعی: دل دیوانهام با صدای جذاب و شورانگیز به وجد میآید و حکیمان را به تحرک و هیجان میآورد، همانگونه که زنجیرهای زلفهای زیبای معشوق، همه را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: از گوشهٔ مکانی که غم و اندوه در آن وجود دارد، داستانی بساز و صدای نغمهخوانی بلبلان در باغ را، بیاثر و بیمعنا بدان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرید پیر خمارم که دارد این چنین پیری
غلام همت عشقم که دارد این چنین میری
به ملک دنیی و عقبی خریدم کنج میخانه
ازین سودا که من کردم جهانی یافت توفیری
اگر رند خراباتم که خم باده می نوشم
[...]
کیم من؟ بیدلی، بیچارهای، از خویش دلگیری!
به آب تیغ خوبان تشنهای، از جان خود سیری!
(ز سر تا پا گنه کارم، ندارم عذر تقصیری
ز چشم افتاده یارم، رفیقان چیست تدبیری؟)
نثار جان بدست و، دیده خواهش بره دارم
[...]
غزال دشت پیمایی بیابان گرد نخجیری
عداوت جوی بی رحمی ز سر تا پای تزویری
جبین از خشم پرچینی کمان از کینه پر تیری
غضب آلوده ابرویی به خون تر کرده شمشیری
سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تاثیری
کنون از ناله درتاریکی شب افکنم تیری
بجز مردن علاج ما و من صورت نمیبندد
تب شور نفسها در کفن دارد تباشیری
فلک بر مایهداران من و ما باجها دارد
[...]
دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.