گنجور

 
حزین لاهیجی

سیمین بدنا! شمع شبستان که بودی؟

من سوختم، آرایش ایوان که بودی؟

نگذاشته ای دین به خرابات نشینان

در صومعه، غارتگر ایمان که بودی؟

خار عجبی بود به چشم از ره خوابم

دوشینه گل جیب و گریبان که بودی؟

آشفته شد ای باد صبا از تو دماغم

در سلسلهٔ زلف پریشان که بودی؟

هر زخم تو لب می مکد از جوش حلاوت

ای دل هدف ناوک مژگان که بودی؟

شب با که نشستی، سر زلفت که به کف داشت؟

جانان من، آرام دل و جان که بودی؟

پیدا بود از لعل تو پیمانه کشیها

ای عهد شکن بر سر پیمان که بودی؟

بی لعل تو الماس بود روزی داغم

ای شور قیامت نمک خوان که بودی؟

آرام نگردید درین دشت نصیبت

ای سیل، خروشان کهِ جوشان که بودی؟

جان مست حزین می شود از طرز صفیرت

دستان زنِ خوش لهجهٔ بستان که بودی؟

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

مست آمده ای باز به مهمان که بودی؟

دانم شکری در شکرستان که بودی؟

ای یار جدا مانده، دل تنگ که جستی؟

ای یوسف گم گشته به زندان که بودی؟

دیوانه من بر سر کوی که گذشتی؟

[...]

خواجوی کرمانی

ای شمع چگل دوش در ایوان که بود

وی سرو روان دی بگلستان که بودی

وی آیت رحمت که کست شرح نداند

کی بود نزول تو و در شان که بودی

چو صبح بر آمد بسر بام که رفتی

[...]

هلالی جغتایی

دوشینه کجا رفتی و مهمان که بودی؟

دل بی تو بجان بود، تو جانان که بودی؟

این غصه مرا کشت که: غمخوار که گشتی؟

وین درد مرا سوخت که: درمان که بودی؟

با خال سیه مردم چشم که شدی باز؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه