گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مست آمده ای باز به مهمان که بودی؟

دانم شکری در شکرستان که بودی؟

ای یار جدا مانده، دل تنگ که جستی؟

ای یوسف گم گشته به زندان که بودی؟

دیوانه من بر سر کوی که گذشتی؟

تشویش ده حال پریشان که بودی؟

می دوش کجا خوردی و ساغر به که دادی؟

در ظلمت شب چشمه حیوان که بودی؟

آراسته و مست در آغوش که خفتی؟

این بخت کرا بوده، به فرمان که بودی؟

جعدت که گزیده ست، لبت را که گزیده ست؟

پیش که نشستی شب و مهمان که بودی؟

حلوا همه تاراج شد، ای دل، تو چه کردی؟

شهد که چشیدی، مگس خوان که بودی؟

جان دگری در تن نالان که بودی؟

کان نمکی در دل بریان که بودی؟

نی بوی گلی داری و نی رنگ بهاری

خسرو، تو به نظاره بستان که بودی؟