گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی

وی سرو روان دی بگلستان که بودی

وی آیت رحمت که کست شرح نداند

کِی بود نزول تو و در شان که بودی

چون صبح بر آمد به سر بام که رفتی

چون شام در آمد به شبستان که بودی

کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی

قلب که شکستی و به میدان که بودی

ای کام روانم لب چون آب حیاتت

در ظلمت شب چشمه ی حیوان که بودی

دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می سوخت

آرام دل و آرزوی جان که بودی

بر طرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی

در صحن گلستان گل خندان که بودی

تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو

آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

مست آمده ای باز به مهمان که بودی؟

دانم شکری در شکرستان که بودی؟

ای یار جدا مانده، دل تنگ که جستی؟

ای یوسف گم گشته به زندان که بودی؟

دیوانه من بر سر کوی که گذشتی؟

[...]

هلالی جغتایی

دوشینه کجا رفتی و مهمان که بودی؟

دل بی تو بجان بود، تو جانان که بودی؟

این غصه مرا کشت که: غمخوار که گشتی؟

وین درد مرا سوخت که: درمان که بودی؟

با خال سیه مردم چشم که شدی باز؟

[...]

حزین لاهیجی

سیمین بدنا! شمع شبستان که بودی؟

من سوختم، آرایش ایوان که بودی؟

نگذاشته ای دین به خرابات نشینان

در صومعه، غارتگر ایمان که بودی؟

خار عجبی بود به چشم از ره خوابم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه