گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته
پیکان او به از دل، در سینه جا گرفته
در مکتب محبت، روشن سواد حسنم
تا از غبار خطش، چشمم جلا گرفته
نتوان به سر رسانید بی عشق زندگی را
از یاد قامت او، پیری عصا گرفته
افتاده در سر من شور از ملاحت او
در دیده ام نمک جا، چون توتیا گرفته
از شوق ما فتاده ست، در دام عشق عالم
امروز خون خلقی، دامان ما گرفته
گر کوس خسروانی دل می زند عجب نیست
آه من آسمان را زیر لوا گرفته
شوق از کفم ربوده چون بوی گل، عنان را
آمیزش غریبی، دل با صبا گرفته
تا ریشه هست در آب، بیم از خزان نباشد
در اشک، نخل آهم، نشو و نما گرفته
خاطر ز دور گردون آلودهٔ غبار است
آیینه گرد کلفت، زین آسیا گرفته
دل تنگیم نداند، جز سینه پاره کردن
عریان تنی گریبان، از دست ما گرفته
خاریست گشته گلگون از خون رهنوردان
شمعی که عشق ما را در پیش پا گرفته
از سینه تا که رفته، بازش خیال من نیست
بیگانگی دلم یاد، از آشنا گرفته
از نسخه چمن زد، حسن تو انتخابی
از خار تندخویی، ازگل وفا گرفته
انجام خط فزودی بر خاکمال دل ها
حسنت ستمگری را از ابتدا گرفته
از دیده ام به گلشن، نگذاشت پای بیرون
نظاره ز اشک گلگون، پا در حنا گرفته
آهم حزین نماید، ابر شفق نگاری
کز برق جلوهٔ او، رنگم هوا گرفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوران ز عاریتها دندان ز ما گرفته
نوبت رسد بنانم چون آسیا گرفته
داریم در فراقت اشک بهانه جوئی
بدخوی تر ز طفل از شیر وا گرفته
صد برق ناامیدی کرده کمین ز هر سو
[...]
عشق اختیار دل را از دست ما گرفته
طوفان عنان کشتی از ناخدا گرفته
روشنگر نگاه است رخسار مه جبینان
باغ و بهار بوسه است دست حنا گرفته
هر چند در خرابات یکتاست جام خورشید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.