گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

تا رفته از نظر، ز تنم جان برآمده

شرمندهام که در غمش آسان برآمده

از پیچ وتاب عشق ندارم شکایتی

دل در شکنج طره پیچان برآمده

یوسف صفت غمم ز جفای زمانه نیست

گلگونه ام به سیلی اخوان برآمده

از تیغ او مرا تن صدپاره خوش نماست

چون گل تنم به زخم نمایان برآمده

نگذاشته ست در جگرم داغ عشق نم

خونابه ای به کاوش مژگان برآمده

در تنگنای شهر چه سان وا شوم حزین ؟

دیوانهام به کوه و بیابان برآمده

 
 
 
فلکی شروانی

ای از تو نام گوهر شاهان برآمده

اعدات یکسر از سر و سامان برآمده

از مهر خاتم تو به اعجاز در جهان

آوازه نگین سلیمان برآمده

در نامه کفایت و روزی و نام و ننگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فلکی شروانی
اهلی شیرازی

از خواب جامه چاک و پریشان برآمده

صبح قیامتش ز گریبان برآمده

ای مردم دو دیده به کشتی چشم من

بنشین که از فراق تو طوفان برآمده

دور از گل رخ تو چو مجنون گریستم

[...]

بابافغانی

نخل قدت که از چمن جان برآمده

شاخ گلی بصورت انسان برآمده

از پای تا به سر همه جانست آن نهال

گویا ز آب چشمه ی حیوان برآمده

اکنون تویی جمیل جهان گرچه پیش ازین

[...]

عرفی

جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده

گویی به عزم خدمت جانان بر آمده

ناز غرور کی نهد از سر که این نهال

گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده

با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر

[...]

فصیحی هروی

هر خار کان ز گلشن هجران برآمده

در پای دل شکسته و از جان برآمده

بهر نثار تیغ جفایت مرا چو شمع

هر دم سر دگر ز گریبان برآمده

از بس به ذوق ناوک جور تو خورده‌ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه