ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده
خون شده از ملاحتت صد جگر نمکزده
مردمک دو چشم من نیست قدمگه سگت
وای که کعبتین من جای دو شش دو یک زده
از عدم آمدست جان در طلب دهان تو
لب بگشا که بهر تو اینهمه راه تک زده
تا تو ملول از منی بر سر حرف هستی ام
هر سر مو که بنگری تیغ برای حک زده
نقد دلم شناختی زان نگهم نمیکنی
کی زر قلب من کسی به ز تو بر محک زده
جور فلک بسوخت دل آه که کارگر نشد
تیر بلا که آه من اینهمه بر فلک زده
اهلی از آنپری سبق کس نبرد به نیکویی
زهره چه زهره اش بود گرچه ره ملک زده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.