با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن
همچشمی مژگان من، ای ابر آزاری مکن
شاید کزین خون بحل یاد آرد آن بی رحم دل
ای تیغ هجر جان گسل زخم مرا کاری مکن
در عشق خونها خورده ام، رنگی به رخ آورده ام
رخسار زرّین مرا ای گریه گلناری مکن
شاید به سر وقتت رسد لغزیدن مستانه ای
ای عقل عالی منزلت بی صرفه خودداری مکن
فرداست کافتد بخیه ات بر روی کار ای حق پرست
امروز شرک خویش را در خرقه ستّاری مکن
یک بار در جولان ببین آن قامت نازآفرین
ناز خرامش بر زمین ای کبک کُهساری مکن
بگذار با روشندلان آن صفحهٔ رخساره را
ای سبزهٔ خط بیش ازین آیینه زنگاری مکن
از اوّل این جور و جفا خود بر سر آوردی مرا
ای چشم کافر ماجرا، بیهوده خونباری مکن
شد درکمینگاهت فدا سامان رند و پارسا
از دل تهی شد شیشه ها ای طرّه طرّاری مکن
نتوان به گیتی متّصل بر کین عالم بست دل
ای غمزه خونریزی بهل، ای عشوه خونخواری مکن
گر تر نکردی خنجری، سعیی که تا مژگان رسی
ای قطرهٔ خون بیش از این بر دل گرانباری مکن
جایی که گردد در جهان کلک حزین عنبر فشان
ای نافهٔ مشکین نفس، شوریده گفتاری مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن
با چشم تو تقریر کن: کآهنگ جان بیدلان
گر پیش ازین میکردهای، اکنون که بیماری مکن
پیشم نشستی ساعتی تا حال دل پرسی، کنون
[...]
زاهد به جز آزار ما کاری مکن کاری مکن
تا سبحهای داری به کف تسخیر زناری مکن
تسبیح کار مذهبم زنار تار مشربم
باطن پرست گلشنی در پرده اظهاری مکن
آه از تغافل دوستی داد از مروت دشمنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.