از اشک لاله رنگ گلی در کنار کن
شاخ خزان رسیدهٔ خود را بهار کن
مگذار رزق خاک شود مشت خون من
ای شوخ سرگران، کف پایی نگار کن
از ساغر کرام نصیبی ست خاک را
ته جرعه ای به کار من خاکسار کن
ازکار دل به عشق گره باز می شود
این دانهٔ سپند به آتش نثار کن
بی طاقتی کمال دهد کار عشق را
اوّل به غمزه غارت صبر و قرار کن
دیوانه را ز بند، شکوه دگر بود
دل را اسیر سلسله ی تابدار کن
همچون سبو به جرعه، می ام در گلو مریز
میخانه را به کام من میگسار کن
خالی کفت ز دامن مطلب حزین چراست؟
دستی چو شانه، در شکن زلف یارکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تیغ شاه موسم کارست کار کن
وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن
چون نام شهریار کن ایام شهریار
یک سر زمانه بر اثر شهریار کن
از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه
[...]
جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن
با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن
بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم
ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن
ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش
[...]
چون باد، خیز و آتش پیگار برافروز
چون ابر، و روز ظفر بی غبار کن
وقت بهار نو صفت نو بهار کن
خانه ز گل چو بتکده قندهار کن
پی بانگار خوش طرب اندر بهار نه
می با نگار خوش طرب اندر بهار کن
مرغ هزار بانگ برآرد به شاخ گل
[...]
وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن
دانی که وقت می گذرد عزم کار کن
اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی
وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن
گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.