گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

شد فاش ز گلبرگ لبت راز نهانم

من غیر نی ای نیستم، از توست فغانم

جز پرتو رخسار تو ای جان جهان نیست

در پردهٔ پنهانم و در عین عیانم

گاهی به حرم می کشیم گه به خرابات

ای تار سر زلف تو، درگردن جانم

جز روی تو منظور ندارم، همه بینم

چون غیر تو موجود ندانم، همه دانم

گر دوزخ حرمان بودم جای وگر خلد

در راه تو باشد دل و جان نگرانم

کارم همه شب آه و فغان بر سر کوی است

شاید که شبی گوش کنی آه و فغانم

درمیکده عشق حزین نقش دویی نیست

خود بادهٔ سر جوشم و خود پیر مغانم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم

من روی ترا ای بت مانند ندانم

هر گه که برآیی به سر کو به تماشا

خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم

هجرانت دمار از من بیچاره برآورد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

جانا ز غم عشق تو امروز چنانم

کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم

بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم

وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم

زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس

[...]

مولانا

چون آینه رازنما باشد جانم

تانم که نگویم نتوانم که ندانم

از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز

سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم

ای طالب بو بردن شرط است به مردن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ماهی رود و من همه شب خواب ندانم

وه این چه حیات است که من می گذرانم

گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»

من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟

یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن

[...]

اوحدی

درهجر تو درمان دل خسته ندانم

زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم

گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم

آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم

بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه