از شام هجر منّت دیدار می کشم
از خواب ناز دولت بیدار می کشم
تا کی خورم ز عقل سیه کاسه خون دل؟
مستانه یک دو ساغر سرشار می کشم
یک چند می کنم گرو باده رخت خویش
تا چند بار جبّه و دستار می کشم؟
برده ست حسن ساده آزادگی دلم
بهر چه ناز سبحه و زنار می کشم
بر دوش از خمار سرم بار می شود
تا پا ز آستانهٔ خمّار می کشم
جایی به از چمن نبود میگسار را
دامان تر چو ابر به گلزار می کشم
صد زخم می خورد رگ جان چون قلم حزین
تا گوهری به رشته گفتار می کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد از این جفا که من از یار می کشم
اندک همی شمارم و بسیار می کشم
خاکم که کوب می خورم و پست می شوم
مورم که رنج می برم و بار می کشم
گر از جفای او دلم افگار می شود
[...]
آزارها ز یار جفا کار می کشم
تا کار او جفاست من آزار می کشم
غم می کشم ز یار و شکایت نمی کنم
غم نیست چون غمیست که از یار می کشم
بر من شدست این سبب طعنه دگر
[...]
از دست دهر محنت بسیار می کشم
آئینه وار هر نفس آزار می کشم
در آتشم چو پنبه داغ از ملایمت
از طبع سازگار خود آزار می کشم
یک رهبرم درین ره تاریک برنخورد
[...]
از روی نرم سرزنش خار می کشم
چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم
آزاده ام، مرا سرو برگ لباس نیست
از مغز خود گرانی دستار می کشم
هر چند شمع راهروانم چو آفتاب
[...]
از دهر بس که کلفت بسیار می کشم
از همنفس چو آئینه آزار می کشم
شمعم ز گریه کلفت بسیار می کشم
از نور چشم خویش من آزار می کشم
از بخت تیره بر هوس دل نمی رسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.